فروردین 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31




 جستجو 


 موضوعات 

  • همه
  • بدون موضوع
  • شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)
  • شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)
  • پیام مقام معظم رهبری (مدظله العالی)به مناسبت آغاز سال نو
  • پیام مقام معظم رهبری (مدظله العالی)به مناسبت آغاز سال نو
  • سال نومبارک
  • دل نوشته ف متن ادبی وشعر(دراوج تنهایی ، فاطمه...آمد) بمناسبت ولادت فاطمه زهرا(س)
  • خدا در زندگی فاطمه علیهاالسلام
  • چهل حدیث گهربار از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
  • میلادباسعادت دخت نبی مکرم اسلام حضرت زهرای بتول سلام الله علیها
  • فضیلت و اعمال ماه مبارك رجب
  • فضايل و مناسبت هاي ماه رجب
  • رجب؛ ولادت اميرالمومنين عليه السلام:
  • رجب؛ ولادت اميرالمومنين عليه السلام:
  • رجب؛ ولادت اميرالمومنين عليه السلام:
  • رجب؛ ولادت اميرالمومنين عليه السلام:
  • رجب؛ ولادت اميرالمومنين عليه السلام:
  • ولادت اميرالمومنين عليه السلام:
  • احیاى ارزشها در حکومت علی (ع)
  • خانه امام علی علیه السلام درکوفه
  • شعردرمدح امام علی(علیه السلام)
  • تاج ولایت
  • میلادامام جوادعلیه السلام
  • میلادامام علی علیه السلام
  • ايمان و عبادت على عليه السلام
  • آيات نازله در باره على عليه السلام
  • علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را
  • دو دليل عقلى و اصولى جانشینی امام علیی علیه السلام
  • ​ سخنى چند با اهل سنت
  • از ولادت تا وفات حضرت زینب (سلام الله علیها)
  • روزمعلم مبارک
  • روزمعلم مبارک
  • شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
  • مبعث پیامبراعظم صلی الله علیه وآله مبارکباد
  • اعیادشعبانیه برجمیع مسلمین مبارک
  • میلادباسعادت امام حسن مجتبی علیه السلام مبارکباد
  • امام زمان علیه السلام
  • میلادباسعادت امام رضاعلیه السلام مبارکباد
  • مقاله نویسی
  • شهادت امام جوادعلیه السلام
  • میلادامام هادی علیه السلام مبارکباد
  • رحلت پیامبراکرم یاشهادت؟
  • دهـــــــــــــه فجــــــــــــــربرانـــــــــــــــــقلابیون مبــــــــــــــارکــــــــــــــباد
  • مســــــــــــــابـــــــــــــــــــقه گــــــــــــروهی رشـــــــــــــــــد6
  • بانوی کرامت
  • اعمال مستحب ماه رمضان + فضایل آن
  • صلوات:ذکری با بی نهایت فضیلت و ثواب
  • معرفی کتاب
  • میلادامام حسن مجتبی مبارکباد
  • شهادت امام على (عليه السلام)   تسلیت باد
  • کتاب‌شناسی امام علی(علیه السلام)
  • دهه کرامت
  • مقام و فضیلت زیارت حضرت معصومه(سلام الله علیها)
  • یاامام رئوف ادرکنی
  • شهادت امام جوادعلیه السلام
  • عیدغدیرمبارک
  • قیام عاشورا
  • دهه فجرمبارک
  • نسل کشی درمیانمار
  • مسلمانان میانمار
  • میلادباسعادت امام علی علیه السلام برشیعیان مبارکباد
  • مبعث پیامبراعظم صلی الله علیه وآله مبارکباد
  • یاامام زمان علیه السلام
  • کالای ایرانی
  • یازینب کبری سلام الله علیها
  • یاجوادالائمه ادرکنی
  • یازهرای اطهرسلام الله علیها
  • حمایت کالای ایرانی
  • شهادت امام علی علیه تسلیت باد
  • روز جهانی قدس گرامی باد
  • شهادت امام صادق علیه السلام
  • میلادحضرت معصومه علیهاالسلام مبارکباد
  • میلادامام رضاعلیه السلام
  • یاباقرالعلوم
  • آثار و فواید تربت امام حسین (علیه السلام)
  • امام حسین علیه السلام
  • افیس 2013
  • يامام رضاعليه السلام
  • ياكريمه اهل بيت
  • ماه صفر
  • میلاد رسول خدا صلی الله علیه و آله
  • هفته کتاب
  • میلادامام صادق علیه السلام
  • قاسم سلیمانی
  • سردارحاجي زاده
  • امام موسی کاظم علیه‌السلام
  • شهادت امام صادق علیه السلام
  • راهت ادامه دارد ای برادرمن
  • راهتان پررهرو

  •  Random photo 

    امام حسن مجتبی(ع) که بود؟ و چه فضائل و مناقبی داشت؟

     
      شعردرمدح امام علی(علیه السلام) ...

    بهانه(شیخ بهایی)
    تـا کــی بـه تـمـنــای وصــال تــو یــگـانـه
    اشکم شود از هـر مـژه چون سـیل روانه
    خواهـد به سر ایـد شـب هجـران تو یا نه
    ای تـیـر غـمـت را دل عـشــــاق نـشـانـه
    جـمعـی به تو مشغول و تو غائب ز میانه
    رفـتـم بـه در صـومـعـه عــــابــد و زاهــــد
    دیـدم هـمه را پیش رخـت راکـع و سـاجد
    در مـیـکـده رهـبـانـم و در صـومـعـه عــابد
    گـه مـعـتـکف دیـرم و گـه سـاکن مسـجد
    یـعنی که تو را مـی طلـبم خـانه به خـانه
    روزی کـه بـر افـتند حریــفان پـی هـر کـار
    زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
    مـن یـــار طلـب کـردم و او جــلوه گـه یــار
    حاجـی بـه ره کـعـبه و مـن طـالـب دیـدار
    او خانه همی جـوید و من صـاحــب خـانه
    هـر در کـه زنـم صـاحب ان خـانه تویی تو
    هـر جـا کـه روم پرتـو کـاشـانه تـویـی تــو
    در مـیـکـده و دیـر کـه جـانـانـه تـویـی تــو
    مقـصود من از کعـبه و مـی خـانه تویی تو
    منـظور تـویــی کــعـبه و بــت خـانه بــهانه
    بـلـبل ز چـمن زان گـل رخـسار نشـان دید
    دیـوانـه نـیم مـن کـه روم خــانـه به خــانه
    عــاقـل بــه قـــوانـیـن خـرد راه تـــو پــویـد
    دیـوانــه بــرون از هـمـه ایـیـن تــو جـــویـد
    تــا غـنـچـه بشـکفـته ایـن بـاغ کـه بـویـــد
    هـر کـس بـه زبـانی صفت حــمد تــو گوید
    بـلبـل بـه غـزل خـوانـی و قـمـری به تـرانه
    بیـچاره “بــهائی” که دلـش زار غـم توست
    هر چند که­عاصی ­است ­زخیل­­خدم توست
    امیـــــد وی از عـاطــفت دم بـه دم توست
    تـقـصـیـر خـیالـی بـــه امــید کـــرم توست
    یعـنی که گـنه را به از این نیست، بـــهانه

    موضوعات: شعردرمدح امام علی(علیه السلام)  لینک ثابت

    [یکشنبه 1395-01-29] [ 11:12:00 ق.ظ ]  



      خانه امام علی علیه السلام درکوفه ...
     
     

    بر اساس برخی روایات این خانه در اصل متعلق به “ام هانی” خواهر حضرت علی علیه السلام بوده است که ایشان پس از آمدن به کوفه، در آن اقامت گزیدند. این خانه در ضلع جنوب غربی و نزدیک مسجد کوفه واقع شده است و داخل آن اتاق های کوچک و محقری وجود دارد که هر کدام منتسب به یکی از فرزندان بزرگوار امام علی(ع) می باشد. همچنین محلی که پیکر حضرت علی علیه السلام را آنجا غسل دادند هم در این خانه دیده می شود. 

    موضوعات: خانه امام علی علیه السلام درکوفه  لینک ثابت

     [ 10:52:00 ق.ظ ]  



      احیاى ارزشها در حکومت علی (ع) ...

    احیاى ارزشها در حکومت علی (ع)

    امام علي (ع) | تجربه حکومت علوی

    استراتژى سیاسى حضرت امیر(ع(پیش از ورود به بحث، لازم است اجمالا واژه «سیاست‏» تعریف شود: کلمه «سیاست‏» به معناى تادیب، تربیت و سرپرستى امور است. سائس یعنى مؤدب، مربى و اداره کننده. على(ع) در وصف پیامبر(ص) مى‏فرماید: «ثم فوض الى النبى‏6 امر الدین و الامة لیسوس عباده‏»; خدا امور دین و امت را به پیامبر واگذارد تا بندگانش را تربیت کند. 1) مؤلف فقه سیاسى اسلام در تعریف سیاست مى‏نویسد: «السیاسة استصلاح الخلق بارشادهم الى الطریق المنجى فى العاجل و الآجل‏»; سیاست، اصلاح مردم به شکل راهنمایى آنان به راهى است که موجب رستگارى‏شان در دنیا و آخرت گردد.2) در کتاب اقرب الموارد، چنین آمده است: «السیاسة المدنیة تدبیر المعاش مع العموم على سنن العدل و الاستقامة‏»; سیاست عبارت از اداره زندگى مردم بر اساس قسط و عدل است. بنابراین، «سیاست‏» یعنى زعامت و رهبرى جامعه به گونه‏اى که سعادت دنیا و آخرت مردم تامین گردد. از اینروست که مى‏گوییم ائمه: بزرگترین سیاستمداران عصر خود بودند. در زیارت جامعه کبیره، امام هادى(ع) در وصف اهل بیت(ع( مى‏فرماید: «و قادة الامم واولیاء النعم… و ساسة العباد و ارکان البلاد.» اما از آنجا که این امانت الهى (حکومت) غالبا در دست اهل دنیا بوده، واژه «سیاست‏» نیز معناى خاصى پیدا کرده است، به شکلى که آن را قرین مکر و فریب مى‏شماریم. این مطلب نیز در جاى خود روشن است که سیاست رهبران در اداره جامعه تابع عقیده آنها مى‏باشد و اهداف و انگیزه افراد از حکومت، تعیین کننده خط مشى سیاسى آنهاست. على بن ابى‏طالب(ع) در نخستین روز حکومت‏خود، به صراحت و روشنى، سیاست‏خود را چنین بیان نمودند: «انگیزه من از حکومت احیاى دین و برقرارى قسط و عدل در جامعه مى‏باشد و روش من همان سیره رسول اکرم(ص) خواهد بود و در این امر با احدى مداهنه و مماشات نمى‏کنم. به خدا قسم، من در مورد دینم سازش و مماشات نخواهم کرد و اگر من از دید شما غایب گردم چه کسى به روش رسول خدا(ص) در میان شما رفتار خواهد کرد؟» (3) برقرارى عدالت در زمینه‏هاى گوناگون اقتصادى و اجتماعى نیزاز اهداف مهم آن حضرت به شمار مى‏رفت. دراین‏باره، مى‏فرماید: «قد الزم نفسه العدل، فکان اول عدله نفى الهوى عن نفسه. یصف الحق و یعمل به‏»; خود را ملزم به عدالت نموده و نخستین مرحله عدالت این است که خواستهاى دل را بیرون راند، حق بگوید و بدان عمل کند. (4) اما اعمال این سیاست، در جامعه‏اى که مدتها در دست اهل دنیا بوده، کار آسانى نیست; زیرا جامعه اسلامى پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) به شدت از سیره آن حضرت منحرف شده بود. به طور طبیعى، هدایت هر جامعه‏اى به مسیر صحیح و اصلاح انحرافات، منافع عده‏اى را به خطر مى‏اندازد، جامعه آن روز نیز در عصر على(ع) از این امر مستثنى نبود. حضرت، جامعه خود را به خوبى مى‏شناخت و از خطر این گروهها آگاه بود. بدین دلیل، هنگامى که مهاجر و انصار و عده‏اى دیگر از مسلمانان بر در خانه آن حضرت جمع شده بودند، فرمودند: «مرا رها کنید و به دنبال دیگرى بروید. در آینده، با وضعى مواجه مى‏شویم که ابعاد و چهره‏هاى گوناگونى دارد که قلبها و عقلهاى شما نمى‏تواند در مقابل آنها پایدارى کند و ثابت‏بماند.» (5) اما از زمانى که آن حضرت حاکمیت را پذیرفت‏با قدرت و صلابت، در جهت اصلاح امت و نظام اسلامى تلاش کرد و چنان که در توصیف مؤمن مى‏فرماید: «المؤمن نفسه اصلب من الصلد»; مؤمن روحش از سنگ خارا سخت‏تر ومحکمتراست، (6) خود به عنوان‏یعسوب‏المؤمنین، در اجراى احکام الهى و برقرارى عدالت کوچکترین سستى به خرج نداد. حاکمیت ارزشهاى اسلامى «الذین ان مکناهم فى الارض اقاموا الصلوة و آتوا الزکوة و امرو ا بالمعروف و نهوا عن المنکر و لله عاقبة الامور»(حج: 41) «مؤمنان کسانى‏اند که هرگاه قدرتى در زمین کسب نمایند، نماز را به پا مى‏دارند و زکات مى‏دهند و امر به معروف و نهى از منکر مى‏کنندوپایان‏اموربراى‏خداست.» هر حرکت اجتماعى پس از رسیدن به حکومت و کسب قدرت، به طور طبیعى، براى حاکمیت‏بخشیدن به معیارها و ارزشهاى خود و برقرار ساختن آنها، باید سیاستگزارى مناسبى داشته باشد; زیرا در واقع هدف اصلى از مبارزات و انقلابها تغییر و دگرگونى اساسى در فرهنگ حاکم و سیاستگزارى درجهت اجراى برنامه‏هاى لازم براى رسیدن به این هدف مى‏باشد. مولى‏الموحدین، على‏بن‏ابى طالب(ع)، پیش‏از هر اقدامى، درصدد احیاى دین وارزشهاى معنوى درحوزه اسلامى‏برآمد، همان‏گونه که خداى متعال وظیفه مؤمنان به قدرت رسیده را بیان مى‏فرماید: مؤمنان کسانى هستند که اگر به حکومت‏برسند نماز را، که مهمترین و شاخص‏ترین عبادات است، برپا مى‏دارند و گرفتن زکات و تامین زندگى فقرا را،به عنوان مهمترین برنامه مالى و اقتصادى و امر به معروف و نهى از منکر را به عنوان بهترین برنامه اصلاح جامعه، انجام مى‏دهند. على(ع) براى تحقق این سیاست‏به دو صورت اقدام نمود: الف - تقویت جریانهاى مثبت و سازنده زمینه‏سازى، تقویت و تحرک براى جریانها، سازمانها و گروههایى که در جهت مثبت و خیر مى‏باشند یکى از سیاستهاى مهم در حکومت‏حضرت على(ع) بود; زیرا لازمه حاکمیت و گسترش معروف وجود زمینه‏هاى مساعد است. بنابراین، آن حضرت(ع) به طور مستمر، از لحاظ مادى و ادارى این موضوع را مورد توجه قرار مى‏داد و به عنوان یک سیاست ثابت، در کلیه برنامه‏ریزیها آن را در نظر داشت. از سوى دیگر، آن حضرت(ع) بر عملکرد دستگاهها و مدیران و به کارگیرى خدمتگزاران لایق در امور حساس و کلیدى در جهت تقویت و گسترش ارزشهاى دینى و کارهاى نیک نظارت داشت. ب - مبارزه مستمر با جریانهاى انحرافى در هر حرکت اجتماعى، عده‏اى با روند اصلاح امور مخالف‏اند. این گروهها، اگر در نظام اسلامى به شکل منطقى با مسائل مخالفت نمایند حکومت آنها را تحمل خواهد کرد و آنها مى‏توانند به زندگى عادى خود مشغول باشند. اما اگر بخواهند عناد بورزند و در مقابل حرکتها و اقدامات نظام بایستند قطعا باید با آنها برخورد مناسبى صورت گیرد. در غیراین صورت، به تدریج‏با تبلیغات و نفو ذ در ارکان حکومت، مشکلات متعددى را ایجاد خواهند کرد. اصل مبارزه مستمر با منحرفان تصفیه دستگاه حکومت از افراد و گروههاى معارض، از اساسى‏ترین اصول نظام اسلامى است. از این گروه خطرناکتر منافقان هستند که اگر برخورد قاطعى با آنها صورت نگیرد نظام اسلامى را از درون دچار فساد مى‏نمایند. على(ع) در این مورد نیز با قاطعیت و صلابت تمام، با عناصر مخرب برخورد کرد و جنگهاى آن حضرت با گروههاى سه‏گانه (ناکثین، قاسطین، مارقین) به همین دلیل بود. اقدامات اصلاحى حضرت على(ع) از آنجا که جامعه دینى قریب 25 سال در مسیر انحراف از سیره رسول اکرم(ص) حرکت کرده بود، در درون خود معضلاتى فکرى و سیاسى داشت و لازم بود که حضرت على(ع) پیش از هر اقدامى، در جهت گسترش حوزه اسلامى به اصلاحات داخلى بپردازد. مهمترین محورها در این زمینه عبارت بود از: 1- اصلاح نظام فکرى و فرهنگ عمومى; 2- اصلاح مدیریت و دستگاه اجرایى. آن حضرت(ع) براى رسیدن به مقصود و ایجاد یک جامعه نمونه اسلامى، در این محورها فعالیت‏خود را آغاز کرد و در مدتى کمتر از پنج‏سال، توانست انحرافاتى که در جامعه دینى پدید آمده بود تا حد زیادى اصلاح و با عوامل مخرب برخورد کند. ایشان، خود مى‏فرمایند: «ما امروزه با برادران دینى خود بر سر انحرافات، کجرویها، شبهات وتاویلات باطلى که دامنگیرشان شده، در حال جنگ هستیم.» (7) الف - اصلاح نظام فکرى و فرهنگ عمومى اصولا رفتار افراد به مقدار قابل توجهى، تابع اعتقادات آنهاست و بدین ترتیب، براى آنکه رفتار شایسته‏اى از آنها ظاهر شود اصلاح نظام اعتقادى آنان ضرورى است. اگر قرار است که انسانها مؤدب باشند، اعمال خلاف انجام ندهند و در جامعه، عفیف زندگى کنند باید آنان را به این اصول معتقد ساخت. امام على(ع) براى اینکه چنین جامعه‏اى به وجود آورد، لازم دید که ارزشهاى اسلامى را قولا و عملا ترویج نماید. چنان‏که اشاره شد، در عصر خلفاى پیش از آن حضرت، بخصوص در زمان عثمان، بسیارى از ارزشهاى دینى به فراموشى سپرده شد، تعصبهاى قومى احیا گردید و مساوات اسلامى در روابط اجتماعى از بین رفت و ظلم و فساد به جاى آن حاکم گشت. آنچه در زمان رسول اکرم(ص) ملاک ارزش بود تقواى الهى و فداکارى در راه خدا بود. نه عرب بر عجم برترى داشت و نه عجم بر عرب; اما خلیفه دوم این معیارها را به درستى رعایت نکرد و این مطلب در زمان عثمان، به اوج خود رسید. در این باره، سخن معاویه بسیار گویاست. وى به عاملین خود نوشت: «با عجمها و غلامانى که تسلیم مى‏شوند به روش عمر بن خطاب عمل کن که خوارى و ذلتشان در این است.» (8) مهمترین انحراف دینى از بین رفتن بینش دینى و دنیاگرایى مردم بود. على(ع) پیش از هر کارى مصمم بود که ارزشهاى زمان پیامبر(ص) را زنده کند. سخنرانیهاى عمیق آن حضرت و نامه‏هایى که به فرمانداران خود نوشت در این مورد بسیار حایز اهمیت است. به «مصقلة بن هبیره سیبانى‏» فرماندار «اردیشر»، در یکى از شهرهاى فارس، نوشت: « درباره تو به من گزارشى رسیده که اگر درست‏باشد و این کار را انجام داده باشى پروردگارت را به خشم آورده و بر امامت عصیان کرده‏اى. گزارش رسیده که غنایم مربوط به مسلمانان را، که به وسیله اسلحه و اسبهایشان به دست آمده و در این راه خونهایشان ریخته شده است، در بین افرادى از بادیه‏نشینان قبیله‏ات، که خود برگزیده‏اى، تقسیم مى‏کنى. سوگند به کسى که دانه‏ها را در زیر خاک شکافت و روح انسانى را آفرید، اگر این گزارش درست‏باشد تو در نزد من خوار شده‏اى و ارزش و مقدارت کم خواهد بود. آگاه باش که حق مسلمانانى که نزد من یا تو هستند در تقسیم این اموال مساوى است. باید همه آنها به نزد من آیند و سهمیه خود را از من بگیرند.» (9) حضرت على(ع) براى از بین بردن تعصبهاى قومى و برقرارى مساوات اسلامى تلاش فراوان کرد; برخورد قاطع آن حضرت با برادرش عقیل، گویاى این مدعاست. در نامه‏اى نیز به یکى از فرمانداران متخلف مى‏نویسد: «به خدا سوگند، اگر حسن و حسین این کار را کرده بودند هیچ پشتیبانى و هواخواهى از ناحیه من دریافت نمى‏کردند و در اراده من تاثیرى نمى‏گذاشتند تا آنگاه که حق را از آنان بستانم و ستمهاى ناروایى را که انجام داده‏اند، دور سازم.» (10) او در اوج قدرت، اعلام داشت که آنچه ملاک حمایت من به عنوان حاکم اسلامى مى‏باشد «حق‏» است و فرمود: «ستمدیدگانى که در نظرها ذلیل و پست‏اند از نظر من عزیز و محترم‏اند تا حقشان را بگیرم و نیرومندان ستمگر در نظر من حقیر و پست‏اند تا حق را از آنها بستانم. در برابر فرمان خدا راضى و تسلیم امر او هستیم.» (11) مردمى که بى‏عدالتى‏ها و تبعیضهاى نارواى دوران عثمان را دیده بودند در حکومت على(ع) نظاره‏گر عدل‏بودند، به‏گونه‏اى که‏حضرت ملاحظه احدى نمى‏کرد و از سرزنش هیچ‏کس نمى‏هراسید; آنچه در نظر او مهم بود برقرارى عدالت و به دست آوردن رضاى خدا بود. وقتى عقیل، برادرش، از او درخواست‏بیش از حد بیت‏المال مى‏نماید با او چنان برخورد مى‏کند که براى دیگران نیز درس عبرت باشد. خود مى‏فرماید: «عقیل، برادرم، را دیدم که به شدت فقیر شده بود و از من مى‏خواست که یک من از گندمهاى شما را به او ببخشم. کودکانش را دیدم که از گرسنگى موهایشان ژولیده و رنگشان بر اثر فقر دگرگون گشته، گویا صورتشان با نیل رنگ شده بود. عقیل باز هم اصرار کرد، من به سخن او توجه کردم، او تصور نمود که من دینم را به او مى‏فروشم و به دلخواه او قدم برمى‏دارم و از راه و رسم خویش دست مى‏کشم. آهنى را در آتش گذاختم، سپس آن را به بدنش نزدیک ساختم تا با حرارت آن عبرت گیرد. ناله‏اى سر داد! گفتم: هان، اى عقیل، از آهن تفتیده‏اى که انسانى آن را به صورت بازیچه سرخ کرده ناله مى‏کنى اما مرا به سوى آتشى مى‏کشانى که خداوند جبار با شعله خشم و غضبش آن را برافروخته است؟!» (12) کسانى که با روش و منش على(ع) آشنا نبودند گمان مى‏کردند که على(ع) اهل معامله است و با رشوه دادن به خواستهاى آنان تن مى‏دهد. این گمان باطل، میراث خلفاى گذشته بود. هنگامى که شخصى براى تطمیع آن حضرت، در نیمه شب، با ظرفى سرپوشیده پر از حلواى خوش طعم و لذیذ به در خانه امام(ع) مى‏آید، حضرت مى‏فرماید: «آن حلواى شیرین معجونى بود که من از آن متنفر شدم. گویا آن را با آب دهان مار یا استفراغش خمیر کرده بودند. به او گفتم: هدیه است‏یا زکات یا صدقه؟ این دو بر ما اهل‏بیت‏حرام است. گفت: هدیه است. به او گفتم: زنان بچه‏مرده بر تو گریه کنند! آیا از طریق آیین خدا وارد شده‏اى که مرا بفریبى؟ دستگاه ادراکت‏به هم ریخته یا دیوانه شده‏اى یا هذیان مى‏گویى؟ به خدا سوگند، اگر اقلیمهاى هفتگانه را و آنچه را در زیر آسمانهاست‏به من بدهند که خداوند را با گرفتن پوست جوى از دهان مورچه‏اى نافرمانى کنم هرگز چنین نخواهم کرد.» (13) ب - پاکسازى جامعه از عوامل انحرافى حضرت على(ع) براى اصلاح نظام فکرى جامعه، مجبور شد با خوارج، که مردمى ظاهرالصلاح و آراسته، قیافه‏هاى حق به جانب گرفته، ژنده‏پوش و عبادت‏پیشه اما منحرف از دین بودند، بجنگد. اگر ما به جاى اصحاب آن حضرت بودیم و قیافه‏هایى آنچنان را مى‏دیدیم شاید احساساتمان برانگیخته مى‏شد و بر على(ع) اعتراض مى‏کردیم که چرا بر روى چنین مردمى شمشیر مى‏کشى؟! اما على(ع) به اهمیت کار خود کاملا آگاهى داشت. لذا، آن را بازگو مى‏کند و مى‏فرماید: «فانا فقات عین الفتنة و لم‏یکن لیجترى علیها احد غیری بعد ان ماج غیهبها و اشتد کلبها»; من چشم فتنه را درآوردم، به گونه‏اى که غیر از من احدى جرات چنین کارى را نداشت، آن هم پس از آنکه موج دریاى تاریکى و شبهه‏ناکى آن بالا گرفته بود و هارى آن فزونى یافته بود. اگر على(ع) با خوارج در دنیاى اسلام مبارزه نمى‏کرد احدى غیر از او جرات نمى‏کرد با آنها چنین کارى انجام دهد; زیرا آنان کسانى بودند که پیشانیهایشان از کثرت عبادت پینه بسته بود و مردمى دینى اما در عین حال، سد راه اسلام بودند و تصور مى‏کردند که به نفع اسلام کارى مى‏کنند، در حالى که بواقع، دشمن واقعى اسلام بودند. این اقدام على(ع) راه خلفا و حکام بعد را هموار کرد که با خوارج بجنگند و آنان را سرکوب نمایند. سربازان اسلامى نیزبدون چون و چرا دراین زمینه از حکام پیروى مى‏کردند;زیراعلى(ع) باخوارج جنگیده‏بودودر حقیقت، سیره على(ع) راه را براى دیگران باز کرد که بى‏پروا بتوانند با افراد ظاهرالصلاح مقدس‏مآب پیکار کنند. ج - اصلاح نظام رهبرى و مدیریت نقش مدیران جامعه در هدایت و سعادت مردم بر کسى پوشیده نیست. در زبان عربى، ضرب‏المثل معروفى وجود دارد که مى‏گوید: «الناس على دین ملوکهم‏»; مردم دنباله‏رو رهبران و مسؤولان خود هستند. این یک واقعیت اجتماعى است. وقتى که سران جامعه‏اى اخلاق نیکو داشته باشند طبعا اغلب مردم نیز در دراز مدت به پیروى از آنان تا حد زیادى واجد همان اخلاق مى‏گردند. این خصیصه به تدریج در بین افراد جامعه نفوذ مى‏کند و به عنوان معیار و ملاک ارزش در سطح جامعه تلقى مى‏شود. تاثیر رهبران اجتماعى در اصلاح جامعه به حدى بالاست که پیامبر(ص) فرمود: «دو گروه از امت من اگر فاسد شوند امت من فاسد مى‏شود و اگر به صلاح و نیکى گرایش پیدا کنند امت من صالح مى‏شود: دانشمندان و مسؤولان (مدیران و اندیشمندان).» (14) در نظر اسلام، فلسفه رهبرى بر پایه «رهبر براى مردم‏»، نه «مردم براى رهبر» مبتنى مى‏باشد و رهبر اسلامى مکلف است که با دقت و مراقبت‏خاص، اصول و موازین را رعایت کند و براى تحقق سعادت جامعه تلاش نماید. على(ع) نسبت‏به رهبرى، چنین دیدگاهى داشت. لذا، مى‏فرماید: «ایها الناس، ان لی علیکم حقا و لکم على حق; فاما حقکم على فالنصیحة لکم…»; اى مردم، من حقى بر شما دارم و شما نیز بر من حقى دارید; حق شما بر من خیرخواهى در باره شماست. (15) خیرخواهى مورد نظر آن حضرت یک مفهوم اخلاقى محض نیست، که معمولا به لطف و محبت‏خوشایند و غیر الزامى اطلاق شود، بلکه با توجه به تعریف حکومت و سیاست در اسلام - که عبارت از اداره جامعه با هدف رسیدن به بهترین شکل زندگى در دو قلمرو فردى و اجتماعى است - ضرورتى است که بدون آن، مفهومى براى حاکم و سیاستمدار وجود ندارد. خیرخواهى زمامدار وقتى تحقق پیدا مى‏کند که مردم جامعه مانند اجزا و عناصر شخصیت او تلقى شوند. در نتیجه، زمامدار مذکور خوشیها و ناخوشیهاى مردم را در درون خود احساس نمایند. این احساس و دریافت را در نامه‏اى که امیرالمؤمنین(ع) به عثمان حنیف نوشته است‏به صراحت مى‏بینیم: «آیا به این قناعت کنم که به من گفته شود امیرالمؤمنین ولى در ناگواریهاى روزگار با آنان شرکت نورزم و در سختیهاى زندگى، الگوى آنان و پیشاپیش ایشان نباشم؟» (16) على(ع) برخوردارى کامل از تقواى الهى و درک وظایف خطیر رهبرى و خدمتگزارى به اسلام و مسلمانان را از ویژگیهاى لازم رهبر جامعه مى‏دانست. اما وقتى زمامدارى جامعه را پذیرفت ملاحظه کرد که از یک سو، تعداد بسیارى از استانداران و فرمانداران که در زمان خلفا به حکومت رسیده‏اند شایستگى احراز این مقام را ندارند و بدون اصلاح آنها، نمى‏تواند بر انحرافات اجتماعى فایق آید و از سوى دیگر، تایید آنها با استراتژى سیاسى آن حضرت نمى‏سازد. عزل آنها و عدم تاییدشان نیز مشکلاتى را به همراه داشت تا آنجا که ممکن بود حکومت اسلامى را با بحران مواجه سازد. اما در هر صورت، سیاست آن امام مشخص بود: پذیرفتن مشکلات و عزل کلیه والیان فاسد; زیرا على(ع) در باب دین، اهل مداهنه نبود، چنان‏که صریحا مى‏فرماید: «والله لا ادهنت فى دینی»; به خدا سوگند، در مورد دینم با احدى سازش نمى‏کنم. (17) یعقوبى در این باره مى‏نویسد: «على(ع) (وقتى به خلافت رسید) بجز ابو موسى اشعرى، کلیه کارگزاران زمان عثمان را عزل کرد.» (18) دینورى نیز در این باره مى‏نویسد: «على(ع) به معاویه نوشت: از کشته شدن عثمان و جمع‏شدن مردم براى بیعت‏با من و اتفاق و هماهنگى ایشان آگاه شده‏اى. اکنون یا تسلیم شو و بیعت کن و یا آماده جنگ باش. معاویه راه دوم را انتخاب کرد و هزاران مرد جنگى آماده ساخت. طبق گفته مرد عبسى تعداد لشکر او بالغ بر پبجاه‏هزار مرد جنگجو بود. مغیرة بن شعبه نزد على(ع) آمد و گفت: کارگزاران عثمان را باقى بگذار تا قدرت‏یابى. سپس آنها را عزل کن. ابن عباس نیز بر این مساله تاکید کرد ولى على(ع) فرمود:«سازش با افراد فاسد یک لحظه هم ممکن نیست.» (19) این بدان دلیل است که به اعتقاد على(ع)، اصلاح امت‏بدون اصلاح حکام امرى ناممکن است. در این باره، مى‏فرماید: «فلیست تصلح الرعیه الا بصلاح الولاة. » (20) وقتى معاویه با تکیه بر این مطلب که همه از نسل عبد مناف هستیم خطرات را برشمرد و بار دیگر، از مولا على(ع) شام را طلب نمود حضرت در جواب او نوشت: «اینکه شام را طلب‏کرده‏اى، من چیزى را که دیروز ازتو منع‏کردم‏امروز به‏تو نخواهم داد و اما اینکه نوشته‏اى جنگ، همه عرب، جزاندکى، رابه کام خود فرو برده، بدان آن‏کس که‏به حق‏بوده جایگاهش بهشت‏است و آن کس‏که به راه باطل (به کام جنگ فرو رفته) در آتش است.» (21) خداى متعال در قرآن مى‏فرماید: «و ما کنت متخذى المضلین عضدا»(کهف: 51); و هرگز گمراهان را به مددکارى نگرفتم. على(ع) هم که قرآن ناطق است نمى‏تواند در این راه سازش کند. رهبر آسمانى براى تربیت مردم باید با آنان مدارا کند ولى مداهنه و مماشات هرگز; زیرا مدارا صرف‏نظر کردن از دنیا و مقام خود براى اصلاح دین یا دنیاى مردم است، اما مداهنه صرف‏نظر کردن از گوشه‏اى از برنامه‏هاى دین و مکتب براى حفظ موقعیت‏خود یا رسیدن به مقام دنیوى مى‏باشد. با افراد کم‏ظرفیت، کج‏فهم و فرارى و براى عفو و اغماض از آنهاست تا جذب مکتب شوند; اما مداهنه، نداشتن خط فکرى و با همه گروهها کنار آمدن و سازشکارى و محافظه کارى کردن است. مهم‏ترین ویژگیهاى حکومت على(ع) با توجه به آنکه یکى از مهم‏ترین عناصر سعادت و رستگارى جامعه، سلامت رهبران سیاسى و اجتماعى مى‏باشد زیرا على(ع) مى‏فرماید: «فلیست تصلح الرعیة الا بصلاح الولاة‏» (22) - بنابراین، آن حضرت هر کسى را شایسته این مقام نمى‏دانست و براى احراز این مقام شرایطى را لازم مى‏شمرد. ویژگیهایى که خود آن حضرت در حد بالایى دارا بود و براى مدیران و کارگزاران خود لازم مى‏دید عبارتند از: الف - حکومت‏بر دلها و افکار حاکم و رهبر اسلامى بر دلها حکومت مى‏کند و عناصر ملیت، نژاد، زبان و خاک در ایجاد یا ترکیب آن سهمى ندارد، بلکه سازنده آن اشتراک انسانها در عقاید، افکار، مبادى و غایات انسانى معین است. حکومت پیغمبر(ص) این خصیصه را دارا بود. گواه این مطلب این است که پیروان او از گروه و نژاد خاصى نبودند، بلکه از همه طبقات اجتماعى و از هر نژاد و قومیتى زیر پرچم او جمع بودند. سلمان فارسى، بلال حبشى، عماریاسر و ابوذر غفارى از نظر ملیت و نژاد با یکدیگر تفاوت داشتند. نقطه اشتراک آنها ایمان به خدا و تقواى الهى بود; همان شعارى که حضرت رسول‏6 براى حکومت و رهبرى خودانتخاب کرده‏بود. محور حکومت على(ع) بر «حق‏» قرار داشت و هیج معیار و ملاکى برتر و والاتر از آن وجود ندارد. لذا، در نامه‏اى که به یکى از فرمانداران متخلف مى‏نویسد، بر این مطلب تاکید مى‏نماید. (23) هنگامى که مى‏شنود خلخالى از پاى زنى یهودى بیرون آورده شده است‏بر سر والیان خود فریاد مى‏کشد و مى‏فرماید: «واى بر من، مگر ممکن است که در حکومت من، بر کسى جفا شود؟!… آیا مرا وادار مى‏کنید که پیروزى را به ستم به دست آورم؟!» (24) بنابراین، حق‏محورى یکى از سیاستهاى اصولى در حکومت آن حضرت بود که هرگز آن را در مورد احدى فراموش نکرد. ب - خدمت، نه تجارت قرآن کریم حاکم و سرپرست اجتماع را به عنوان «امین‏» و «نگهبان‏» اجتماع مى‏شناسد و حکومت عادلانه را نوعى امانت، که به او سپرده شده است و باید ادا نماید، تلقى مى‏کند و مى‏فرماید: «ان الله یامرکم ان‏تؤدوا الامانات الى اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان‏تحکموا بالعدل‏»; خداوند فرمان مى‏دهد که امانتها را به صاحبانش برگردانید و وقتى در میان مردم حکم مى‏کنید به عدالت رفتار نمایید. (نساء:58) روش ائمه(ع) عینا همان چیزى است که از قرآن کریم استنباط مى‏شود. در نامه‏اى، حضرت على(ع) به عامل خود در آذربایجان مى‏نویسد: «مبادا گمان کنى حکومتى‏که‏به‏تو سپرده شده یک شکار است که به دست آورده‏اى، بلکه امانتى است که بر گردنت گذاشته شده و مافوق تو رعایت و حفظ حقوق مردم را از تو مى‏خواهد. تو را نرسد که به‏استبداد و دلخواه‏درمیان‏مردم رفتار کنى.» (25) در بخشنامه‏اى، که براى ماموران جمع‏آورى مالیات‏نوشته است، پس از چند جمله موعظه و تذکر، مى‏فرماید: «به عدل و انصاف رفتار کنید. درباره خودتان، به مردم حق بدهید. پر حوصله باشید و در برآوردن حاجات مردم کم حوصله نباشید. شما خزانه‏داران رعیت، نمایندگان ملت و سفیران حکومت‏اید. در قلب خود، استشعار مهربانى، محبت و لطف به مردم را بیدار کنید; مبادا مانند یک درنده، که دریدن و خوردن را غنیمت مى‏شمارد، رفتار کنید; زیرا مردم یا مسلمانند و برادر دینى تو و یا غیر مسلمانند و انسانى مانند تو.» (26) ج - دورى از نیرنگ و خدعه صداقت در کار و دورى از نیرنگ و عوام‏فریبى از امتیازات دیگر رهبر اسلامى است. به امیر مؤمنان(ع) گفتند: معاویه سیاستمدار زیرکى است. فرمود: «به خدا سوگند، معاویه فقط نیرنگ باز و حیله‏گر است و (براى نیل به ریاست و قدرت به هر وسیله نا مشروعى چنگ مى‏زند.) اگر این امور، زشت و نامشروع نمى‏بود من زیرکترین مردم بودم.» بدین دلیل بود که ابن عباس مى‏گفت: «ما رایت رئیسا یوزن بعلى‏»; هرگز رهبرى به گرانسنگى على ندیدم. (27) د - دورى از تشریفات سادگى رهبر و دورى او از تشریفات یکى از اصول رهبرى اسلامى است. على(ع) با صراحت و به طور مکرر به پیروان خود دستور مى‏داد که مبادا به نحوى که با جباران رو به رو مى‏شدید با من رفتار کنید. من و شما بنده خدا هستیم و تنها در پیشگاه او باید خاضع باشیم و او را ستایش کنیم. در خطبه 214، آن حضرت مى‏فرماید: «آنسان که با جباران و ستمگران سخن مى‏گویند با من سخن مگویید، برایم القاب پر طنطنه به کار نبرید، ملاحظه‏کارى‏ها و موافقتهاى مصلحتى که در برابر مستبدان اظهار مى‏دارند در برابر من اظهار مدارید، سازشکارانه با من معاشرت نکنید، گمان مبرید که اگر سخنى به حق به من گفته شود پذیرش آن برایم دشوار است و یا از کسى مى‏خواهم که مرا تجلیل و تعظیم کند. هر کس شنیدن حق یا عرضه شدن عدالت‏بر او ناخوش و سنگین آید عمل به حق و عدالت‏بر او سنگین‏تر است. پس از اظهار سخن حق یا نظر عادلانه خوددارى نکنید.» (28) همچنان که حضرت على(ع) از نظر اجتماعى نمى‏خواست که با دیگر مسلمانان تفاوتى داشته باشد، از نظر زندگى فردى و استفاده از بیت‏المال نیز امتیازى براى خود قایل نبود و همواره مانند افراد عادى جامعه زندگى مى‏کرد. امام(ع) در نامه‏اى که به عثمان بن حنیف نوشت، چنین متذکر مى‏شود: «بدان که هر مامومى امام و پیشوایى دارد که باید به او اقتدا کند و از نور دانش او بهره گیرد. آگاه باشید که امام شما از دنیایش به همین دو جامه کهنه و از غذایش به دو قرص نان اکتفا کرده است… اگر مى‏خواستم مى‏توانستم از عسل مصفى و مغز گندم و بافته‏هاى ابریشم براى خود خوراک و لباس تهیه کنم; اما هیهات که هوى و هوس بر من غلبه کند و حرص و طمع مرا وادار سازد تا طعامهاى لذیذ را برگزینم، در حالى که ممکن است در سرزمین حجاز یا یمامه کسى باشد که حتى امید به دست آوردن یک قرص نان را هم نداشته باشد… .» (29) ه- مراقبت از بیت‏المال بر اساس ایمان به «مسؤولیت در پیشگاه خداوند»، در حکومت اسلامى از هرگونه اسراف، حیف و میل و تحمیل بر بیت‏المال احتراز مى‏شود. على(ع) در بخشنامه‏اى به حکام و فرمانداران مى‏فرماید: «قلمها را تیز کنید، ریز بنویسید، سطرها را نزدیک به هم و کم‏فاصله بنگارید، از افزون‏نویسى بپرهیزید، تنها به اداى مقصود اکتفا کنید; به طور کلى، از زیاده‏روى دورى کنید; زیرا بیت‏المال مسلمانان نمى‏تواند آن را تحمل کند.» (30) صاحب الغارات مى‏نویسد: «مجمع گوید: على(ع) هر روز جمعه محل جمع‏آورى بیت‏المال را جاروب مى‏کرد و آب مى‏پاشید، سپس دو رکعت نماز به جاى مى‏آورد و مى‏گفت: شما دو تا در روز قیامت در حق من شهادت دهید که به حق پر کردم و به حق تقسیم نمودم.» (31) و - تعهد و تخصص امتیاز دیگرى که امام براى یک مدیر لازم و ضرورى مى‏داند، تعهد و تخصص مى‏باشد. البته آنچه پیش از هر چیز مورد توجه امام قرار گرفته تعهد، ایمان و تقواى یک مدیر است. در نامه‏اى که على(ع) به فرماندار خود در مصر (مالک اشتر نخعى) نوشت، چنین آمده است: «…در وضع منشیان و کارمندانت دقت کن و کارهایت را به بهترین آنها بسپار و نامه‏هاى سرى و نقشه‏ها و طرحهاى مخفى خود را در اختیار کسى بگذار که داراى اساسى‏ترین اصول اخلاقى باشد; از کسانى که موقعیت و مقام، آنها را مست و مغرور نسازد.» عزل استانداران و فرماندارانى که خلفا منصوب کرده بودند توسط على(ع) در همین راستا بود; چون فساد و عدم تقواى آنها بر امام(ع) آشکار بود. در نامه‏اى که به معاویه نوشت، این نکته را یادآور شده است; مى‏فرماید: «شیطان بر تو حکومت پیدا کرده و در رام ساختن تو به آرزوى خود رسیده و همچون روح و خون سراسر وجودت را تحت تسلط خود درآورده است. اى معاویه، کى شما رهبر و رعیت و رئیس ملت‏بوده‏اید، آن هم بدون سبقت در اسلام و شرافت والاى معنوى؟» (32) این سخن امام بیانگر این نکته است که رهبر باید از نظر معنوى در درجاتى بالاتر از مردم عادى باشد تا بتواند این منصب را تصدى کند. این مطلب روشن است که رهبران و مدیران جامعه تنها وزرا، استانداران، فرمانداران و امثال آنان نیستند، بلکه هر متصدى امرى عمومى و مقام مسؤول در جامعه به سهم خود، در صلاح و فساد آن شریک است. نتیجه از آنچه که درباره نقش مدیریت در جامعه اسلامى و شرایطى که امام(ع)براى رهبرى جامعه لازم مى‏دانست، به‏دست مى‏آیدکه سیاست امام(ع) درباره عزل کارگزاران نالایق، بیش از همه قابل توجه و تحسین است. از اینروست که امام(ع) در جواب ابن عباس مى‏فرماید: «وجود معاویه وامثال او را در مسند حکومت لحظه‏اى تحمل نمى‏کنم، گرچه این کار مشکلاتى را به همراه داشته باشد.» (33) برخورد با مخالفان اصلاحات سیاستهاى اصلاحى على(ع) در دوران خلافتش مشکلاتى را براى وى پدید آورد تا آنجا که عده‏اى دشمن سرسخت او شدند. این نیز یکى از افتخارات بزرگ امام(ع) محسوب مى‏شود; زیرا هر انسان هدفدار، که در پى عملى ساختن هدفهاى مقدس خود باشد، مصداق قول خداوند است که مى‏فرماید: «یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومة لائم‏»(مائده: 54); در راه خدا تلاش مى‏کنند و از ملامت هیچ سرزنشگرى نمى‏هراسند. لذا، دشمنان آن حضرت، بخصوص در زمان خودش، اگر از دوستانش بیشتر نبوده‏اند کمتر هم نبوده‏اند. على(ع) در راه خدا ملاحظه هیچ کس را نمى‏کرد و اگر به کسى عنایتى مى‏کرد براى خدا بود. چنین حالتى قهرا دشمن‏ساز است و روحهاى پر طمع و آزمند را مى‏رنجاند. گرچه در زمان پیغمبر اکرم(ص) نیز على(ع) داراى مخالفانى سرسخت‏بود، اما دوران خلافتش دوره تجلى دافعه اوست; یعنى به همان نسبت که تماس آن حضرت با اجتماع بیشتر مى‏شود جاذبه و دافعه‏اش بیشتر هویدا مى‏گردد. على(ع) با سیاستهاى اصولى و اصلاحى خود سه گروه را از خود طرد کرد و با آنان به پیکار برخاست: 1- اصحاب جمل که خود، آنان را ناکثین نامید. 2- اصحاب صفین که آنها را قاسطین خواند. 3- اصحاب نهروان; یعنى خوارج که ایشان را مارقین شمرد. (34) ناکثین از لحاظ روحیه، جزو پول‏پرستان بودند; صاحبان مطامع و طرفدار تبعیض. سخنان امام درباره عدل و مساوات بیشتر متوجه این جمعیت است. اما مارقین روح عصبیتهاى ناروا، خشکه مقدسى و جهالتهاى خطرناک داشتند. دسته سوم، قاسطین بودند که گرفتار روحیه سیاست‏بازى، تقلب و نفاق بودند. آنها مى‏کوشیدند تا زمام حکومت را در دست گیرند و بنیان حکومت و زمامدارى على(ع(را در هم فروریزند.

    پى‏نوشتها:

    1- مجمع البحرین، ماده «ساس‏» 2- ابوالفضل شکورى، فقه سیاسى اسلام، ص‏67 3- «لو غبت عنکم من یسیر فیکم بهذه السیرة‏» (عبدالرزاق، المصنف، ج 10، ص 125) 4- صبحى صالح، نهج‏البلاغه، خطبه‏87 5- «دعونی و التمسوا غیری فانا مستقبلون امرا له وجوه و الوان لاتقوم له القلوب و لاتثبت علیه العقول‏» (صبحى صالح، همان) 6- نهج‏البلاغه، حکمت‏333 7- نهج‏البلاغه، خطبه 120 8- ابن‏ابى‏الحدید، شرح نهج‏البلاغه، ج 8، ص 111; سلیم بن قیس، اسرار آل محمد(ص)، ص 150 9- نهج البلاغه، نامه‏43 10- نهج البلاغه، نامه 41 11- «الذلیل عندی عزیز حتى آخذ الحق له و القوى عندی ضعیف حتى اخذ الحق منه. رضینا عن الله قضائه و سلمنا لله امره.» (صبحى صالح، همان، کلام‏37) 12- صبحى صالح، همان، کلام 224، ص‏346 13- همان‏جا 14- ر.ک.به:میزان‏الحکمه، محمدى رى‏شهرى،ماده «صلح‏» 15- نهج‏البلاغه، خطبه‏216 16- نهج البلاغه،نامه 45 17- نهج‏السعاده، ج 2، ص 202 18- یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص‏179 19- دینورى،اخبارالطوال، مهدوى دامغانى، چاپ و نشرنى، ص 178 20- نهج البلاغه، خطبه‏216 21- نهج‏البلاغه، نامه‏17; مروج الذهب، ج‏3، ص‏13 22- نهج البلاغه، خطبه‏216 23- نهج‏البلاغه، نامه 41 24- ابن هلال ثقفى، الغارات، ج‏1، ص‏675 25- «و ان عملک لیس لک بطعمة و لکنه فى عنقک امانة و انت مسترعى لمن فوقک لیس لک ان تفتات فى رعیة‏» (نهج البلاغه، نامه 5) 26- همان، نامه 51 27- عیون الاخبار، ج 1، ص 110 28- نهج‏البلاغه، خطبه‏216 29- همان، نامه 45 30- ابن هلال ثقفى، همان، ص 31 31- همان، ص 32 32- نهج‏البلاغه، نامه 10 33- دینورى دامغانى، همان، ص 178 34- نهج‏البلاغه، خطبه‏3

    منبع:سایت تخصصی تاریخ اسلام

    موضوعات: احیاى ارزشها در حکومت علی (ع)  لینک ثابت

    [شنبه 1395-01-28] [ 11:30:00 ق.ظ ]  



      ولادت اميرالمومنين عليه السلام: ...

    بسم الله الرحمن الرحیم

    ولادت اميرالمومنين عليه السلام:

    ولادت و حسب و نسب

    بنا بوشته مورخين ولادت على عليه السلام در روز جمعه 13 رجب در سال سى‏ام عام الفيل (1) بطرز عجيب و بيسابقه‏اى در درون كعبه يعنى خانه خدا بوقوع پيوست،محقق دانشمند حجة الاسلام نير گويد:

    اى آنكه حريم كعبه كاشانه تست‏
    بطحا صدف گوهر يكدانه تست‏
    گر مولد تو بكعبه آمد چه عجب‏
    اى نجل خليل خانه خود خانه تست

    پدر آنحضرت ابو طالب فرزند عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف و مادرش هم فاطمه دختر اسد بن هاشم بود بنا بر اين على عليه السلام از هر دو طرف هاشمى نسب است (2)
    اما ولادت اين كودك مانند ولادت ساير كودكان بسادگى و بطور عادى نبود بلكه با تحولات عجيب و معنوى توأم بوده است مادر اين طفل خدا پرست بوده و با دين حنيف ابراهيم زندگى ميكرد و پيوسته بدرگاه خدا مناجات كرده و تقاضا مينمود كه وضع اين حمل را بر او آسان گرداند زيرا تا باين كودك حامل بود خود را مستغرق در نور الهى ميديد و گوئى از ملكوت اعلى بوى الهام شده بود كه اين طفل با ساير مواليد فرق بسيار دارد.
    شيخ صدوق و فتال نيشابورى از يزيد بن قعنب روايت كرده‏اند كه گفت من با عباس بن عبد المطلب و گروهى از عبد العزى در كنار خانه خدا نشسته بوديم كه فاطمه بنت اسد مادر امير المؤمنين در حاليكه نه ماه باو آبستن بود و درد مخاض داشت آمد و گفت خدايا من بتو و بدانچه از رسولان و كتابها از جانب تو آمده‏اند ايمان دارم و سخن جدم ابراهيم خليل را تصديق ميكنم و اوست كه اين بيت عتيق را بنا نهاده است بحق آنكه اين خانه را ساخته و بحق مولودى كه در شكم من است ولادت او را بر من آسان گردان ، يزيد بن قعنب گويد ما بچشم خودديديم كه خانه كعبه از پشت(مستجار) شكافت و فاطمه بدرون خانه رفت و از چشم ما پنهان گرديد و ديوار بهم بر آمد چون خواستيم قفل درب خانه را باز كنيم گشوده نشد لذا دانستيم كه اين كار از امر خداى عز و جل است و فاطمه پس از چهار روز بيرون آمد و در حاليكه امير المؤمنين عليه السلام را در روى دست داشت گفت من بر همه زنهاى گذشته برترى دارم زيرا آسيه خدا را به پنهانى پرستيد در آنجا كه پرستش خدا جز از روى ناچارى خوب نبود و مريم دختر عمران نخل خشك را بدست خود جنبانيد تا از خرماى تازه چيد و خورد(و هنگاميكه در بيت المقدس او را درد مخاض گرفت ندا رسيد كه از اينجا بيرون شو اينجا عبادتگاه است و زايشگاه نيست) و من داخل خانه خدا شدم و از ميوه‏هاى بهشتى و بار و برگ آنها خوردم و چون خواستم بيرون آيم هاتفى ندا كرد اى فاطمه نام او را على بگذار كه او على است و خداوند على الاعلى فرمايد من نام او را از نام خود گرفتم و بادب خود تأديبش كردم و او را بغامض علم خود آگاه گردانيدم و اوست كه بتها را از خانه من ميشكند و اوست كه در بام خانه‏ام اذان گويد و مرا تقديس و تمجيد نمايد خوشا بر كسيكه او را دوست دارد و فرمانش برد و واى بر كسى كه او را دشمن دارد و نافرمانيش كند. (3)

    و چنين افتخار منحصر بفردى كه براى على عليه السلام در اثر ولادت در اندرون كعبه حاصل شده است بر احدى از عموم افراد بشر چه در گذشته و چه در آينده بدست نيامده است و اين سخن حقيقتى است كه اهل سنت نيز بدان اقرار و اعتراف دارند چنانكه ابن صباغ مالكى در فصول المهمه گويد:

    و لم يولد فى البيت الحرام قبله احد سواه و هى فضيلة خصه الله تعالى بها اجلالا له و اعلاء لمرتبته و اظهارا لتكرمته. (4)

    يعنى پيش از آنحضرت احدى در خانه كعبه ولادت نيافت مگر خود او واين فضيلتى است كه خداى تعالى به على عليه السلام اختصاص داده تا مردم مرتبه بلند او را بشناسند و از او تجليل و تكريم نمايند.

    در جلد نهم بحار در مورد وجه تسميه آنحضرت بعلى چنين نوشته شده است كه چون ابوطالب طفل را از مادرش گرفت بسينه خود چسباند و دست فاطمه را گرفته و بسوى ابطح آمد و به پيشگاه خداوند تعالى چنين مناجات نمود.

    يا رب هذا الغسق الدجى‏
    و القمر المبتلج المضى‏ء
    بين لنا من حكمك المقضى‏
    ماذا ترى فى اسم ذا الصبى (5)

    هاتفى ندا كرد:
    خصصتما بالولد الزكى‏
    و الطاهر المنتجب الرضى‏
    فاسمه من شامخ على‏
    على اشتق من العلى (6)

    علماى بزرگ اهل سنت نيز در كتب خود بهمين مطلب اشاره كرده‏اند و محمد بن يوسف گنجى شافعى با تغيير چند لفظ و كلمه در كفاية الطالب چنين مينويسد كه در پاسخ تقاضاى ابوطالب ندائى برخاست و اين دو بيت را گفت.

    يا اهل بيت المصطفى النبى‏
    خصصتم بالولد الزكى‏
    ان اسمه من شامخ العلى‏
    على اشتق من العلى (7)

    و در بعضى روايات آمده است كه فاطمه بنت اسد پس از وضع حمل(پيش از اينكه بوسيله نداى غيبى نام او على گذاشته شود) نام كودك را حيدر نهاد و هنگاميكه او را قنداق كرده بدست شوهر خود ميداد گفت خذه فانه حيدرة و بهمين جهت آنحضرت در غزوه خيبر بمرحب پهلوان معروف يهود فرمود:
    انا الذى سمتنى امى حيدرة

    ضرغام اجام و ليث قسورة (8)
    و چون نام آنحضرت على گذاشته شد نام حيدر جزو ساير القاب بر او اطلاق گرديد و از القاب مشهورش حيدر و اسد الله و مرتضى و امير المؤمنين و اخو رسول الله بوده و كنيه آنجناب ابو الحسن و ابوتراب است.

    همچنين خدا پرستى و اسلام آوردن فاطمه و ابوطالب نيز از روايات گذشته معلوم ميشود كه آنها در جاهليت موحد بوده و براى تعيين نام فرزند خود بدرگاه خدا استغاثه نموده‏اند،فاطمه بنت اسد براى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بمنزله مادر بوده و از اولين گروهى است كه به آنحضرت ايمان آورد و بمدينه مهاجرت نمود و هنگام وفاتش نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم پيراهن خود را براى كفن او اختصاص داد و بجنازه‏اش نماز خواند و خود در قبر او قرار گرفت تا وى از فشار قبر آسوده گردد و او را تلقين فرمود و دعا نمود. (9)

    و ابوطالب هم موحد بوده و پس از بعثت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بدو ايمان آورده و چون شيخ و رئيس قريش بود لذا ايمان خود را مصلحة مخفى مينمود،در امالى صدوق است مردى بابن عباس گفت اى عمو زاده رسولخدا مرا آگاه گردان كه آيا ابوطالب مسلمان بود؟گفت چگونه مسلمان نبود در حاليكه ميگفت:

    و قد علموا ان ابننا لا مكذب‏
    لدينا و لا يعبأ بقول الا باطل

    يعنى مشركين مكه دانستند كه فرزند ما(محمد صلى الله عليه و آله و سلم) نزد ما مورد تكذيب نيست و بسخنان بيهوده اعتناء نميكند مثل ابوطالب مثل اصحاب كهف است كه ايمان خود را در دل مخفى نگهميداشتند و ظاهرا مشرك بودند و خداوند دو ثواب بآنها داد،حضرت صادق عليه السلام هم فرمود مثل‏ابوطالب مثل اصحاب كهف است كه در دل ايمان داشتند و ظاهرا مشرك بودند و خداوند دو پاداش (يكى براى ايمان و يكى براى تقيه) بآنها داد. (10)

    اشعار زيادى از ابوطالب در مدح پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مانده است كه اسلام وى از مضمون آنها كاملا روشن و هويداست چنانكه به آنحضرت خطاب نموده و گويد:

    و دعوتنى و علمت انك ناصحى‏
    و لقد صدقت و كنت قبل امينا
    و ذكرت دينا لا محالة انه‏
    من خير اديان البرية دينا (11)

    بحضرت صادق عرض كردند كه(اهل سنت) گمان كنند كه ابوطالب كافر بوده است فرمود دروغ گويند چگونه كافر بود در حاليكه ميگفت:

    ألم تعلموا انا وجدنا محمدا
    نبيا كموسى خط فى اول الكتب (12)

    شيخ سليمان بلخى صاحب كتاب ينابيع المودة درباره ابوطالب گويد:
    و حامى النبى و معينه و محبه اشد حبا و كفيله و مربيه و المقر بنبوته و المعترف برسالته و المنشد فى مناقبه ابياتا كثيرة و شيخ قريش ابوطالب. (13)

    يعنى ابوطالب كه رئيس و بزرگ قريش بود حامى و كمك پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم بود و او را بسيار دوست داشت و كفيل معيشت و مربى آنحضرت بود و بنبوتش اقرار و برسالتش اعتراف داشت و در مناقب او اشعار زيادى سروده است.(درباره اثبات ايمان ابوطالب مطالب زيادى در كتب دينى‏نوشته شده و كتابهاى مستقلى نيز مانند كتاب ابوطالب مؤمن قريش برشته تأليف در آمده است) .
    بارى ولادت على عليه السلام در اندرون كعبه مفاخر بنى هاشم را جلوه تازه‏اى بخشيد و شعراى عرب و عجم در اينمورد اشعار زيادى سروده‏اند كه در خاتمه اين فصل بچند بيت از سيد حميرى ذيلا اشاره ميگردد.

    ولدته فى حرم الاله امه‏
    و البيت حيث فنائه و المسجد
    بيضاء طاهرة الثياب كريمة
    طابت و طاب وليدها و المولد
    فى ليلة غابت نحوس نجومها
    و بدت مع القمر المنير الاسعد
    ما لف فى خرق القوابل مثله‏
    الا ابن امنة النبى محمد (14)

    مادرش او را در حرم خدا زائيد در حاليكه بيت و مسجد الحرام آستانه او بود.
    آن مادر نورانى كه لباسهاى پاكيزه ببر داشت و خود پاكيزه بود و مولود او و محل ولادت نيز پاكيزه بود.

    در شبى كه ستاره‏هاى منحوسش ناپيدا بوده و سعيدترين ستاره بهمراه ماه پديد آمده بود .

    قابله‏هاى(دنيا) هيچ مولودى را مانند او لباس نپوشاينده‏اند(يعنى هرگز مولودى مانند او بدنيا نيامده) بجز پسر آمنه محمد پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم.

    پى‏ نوشتها:

    (1) حبشى‏هاى فيل سوار كه باصحاب فيل سوار كه باصحاب فيل مشهورند تحت فرماندهى ابرهه براى ويران كردن كعبه بمكه آمده بودند كه خداوند همه آنها را هلاك نمود و خود ابرهه نيز آخرين نفر بود كه بهلاكت رسيد چنانكه در قرآن كريم فرمايد: (ألم تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل؟) اعراب حجاز آن سال را مبارك شمرده و نامش را عام الفيل گذاشتند و ولادت نبى اكرم نيز در همانسال بوده است تا 71 سال پس از آنواقعه يعنى تا سال 18 هجرى عام الفيل مبدأ تاريخ مسلمين بود ولى در سال مزبور كه ششمين سال خلافت عمر بود برهنمائى حضرت امير از عام الفيل صرفنظر و سال هجرت نبوى مبدأ تاريخ مسلمانان قرار گرفت.

    (2) ابوطالب پيش از ولادت على عليه السلام داراى سه پسر ديگر هم بود كه به ترتيب عبارتند از طالب،عقيل،جعفر.

    (3) امالى صدوق مجلس 27 حديث 9ـروضة الواعظين جلد 1 ص 76ـبحار الانوار جلد 35 ص 8ـكشف الغمه ص .19

    (4) فصول المهمه ص .14

    (5) اى پروردگار صاحب شب تاريك و ماه نور دهنده از حكم مقضى خود براى ما آشكار كن كه اسم اين كودك را چه بگذاريم.

    (6) شما دو نفر (ابوطالب و فاطمه) اختصاص يافتيد بفرزند پاكيزه و برگزيده و پسنديده پس نام او على است و على از نام خداوند على الاعلى مشتق شده است.

    (7) ينابيع المودة باب 56 ص 255 ـكفاية الطالب ص .406
    (8) من آنكسم كه مادرم نام مرا حيدر نهاد،شير بيشه‏ام چنان شيرى كه زورمند و پنجه افكن باشد.
    (9) اعلام الورىـاصول كافى جلد 2 ابواب تاريخـامالى صدوق مجلس 51 حديث .14
    (10) امالى صدوق مجلس 89 حديث 12 و 13ـروضة الواعظين جلد 1 ص 139
    (11) بحار الانوار جلد 35 ص 124ـمرا(بدين خود) دعوت كردى و من دانستم كه يقينا تو خير خواه منى و تو از اين پيش راستگو و امين بودى و دينى را بمردم عرضه داشتى كه آن بهترين اديان است.
    (12) اصول كافى جلد 2 باب ابواب التاريخـآيا ندانستيد كه ما محمد(ص) را مانند موسى به پيغمبرى يافتيم كه در كتابهاى گذشته نامش نوشته شده است.
    (13) ينابيع المودة باب 52 ص .152
    (14) روضة الواعظين جلد 1 ص .81

     

    موضوعات: ولادت اميرالمومنين عليه السلام:  لینک ثابت

     [ 11:24:00 ق.ظ ]  



      فضايل و مناسبت هاي ماه رجب ...

    فضايل و مناسبت هاي ماه رجب

    ماه رجب، آغازگر سه ماه پرفضيلت سال يعني رجب، شعبان و رمضان است که هر سه از مقام والايي در ميان ديگر ماه‏هاي سال‏ برخوردارند.
    اين ماه، حتي در جاهليت نيز مورد احترام زيادي بوده ‏و آن را حرام مي‏ناميدند زيرا جنگ و کارزار را نيز در اين ماه ناروا و ممنوع مي‏دانستند و چون به احترام ماه رجب، تمام سلاح‏ها بر زمين گذاشته مي‏شد،آن را «اصم‏» نيز نام‏گذاري کرده‏اند.
    رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلّم) در فضيلت اين ماه چنين مي‏فرمايد:«الا ان‏رجب شهر الله الاصم و هو شهر عظيم و انما سمي الاصم لانه لايقارنه شهر من الشهورحرمه و فضلاً عند الله تبارک و تعالي‏؛ اي مردم بدانيد که ماه رجب ماه «اصم‏» خداوند است و همانا ماهي است ‏بس عظيم‏ و بزرگ و علت نام‏گذاري اين ماه به «اصم‏» اين است که هيچ ماهي از ماه‏هاي سال‏از نظر فضيلت و حرمت نزد خداي تبارک و تعالي، به آن نمي‏رسد.»
    «الا و من صام من رجب يوماً ايماناً و احتساباً استوجب رضوان الله الاکبر واطفي صومه في ذلک اليوم غضب الله‏ ؛هان! هر که يک روز از ماه رجب را با ايمان و براي رضاي خدا روزه بدارد، به‏نعمت رضوان بزرگ الهي نايل آيد، و روزه‏اش در آن روز خشم خداوند را فرو مي‏نشاند.»
    آن چه بيش‏تر بر عظمت و احترام اين ماه افزوده است، مناسبت‏هاي آن است که در رأس آن‏ها عيد بزرگ مبعث رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم (27 رجب) و عيد ميلاد اميرالمومنين علي بن ابي‏طالب عليه افضل الصلاه والسلام (13رجب) مي‏باشد.

    موضوعات: فضايل و مناسبت هاي ماه رجب  لینک ثابت

     [ 08:55:00 ق.ظ ]