اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




 جستجو 


 موضوعات 

  • همه
  • بدون موضوع
  • شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)
  • شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)
  • پیام مقام معظم رهبری (مدظله العالی)به مناسبت آغاز سال نو
  • پیام مقام معظم رهبری (مدظله العالی)به مناسبت آغاز سال نو
  • سال نومبارک
  • دل نوشته ف متن ادبی وشعر(دراوج تنهایی ، فاطمه...آمد) بمناسبت ولادت فاطمه زهرا(س)
  • خدا در زندگی فاطمه علیهاالسلام
  • چهل حدیث گهربار از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
  • میلادباسعادت دخت نبی مکرم اسلام حضرت زهرای بتول سلام الله علیها
  • فضیلت و اعمال ماه مبارك رجب
  • فضايل و مناسبت هاي ماه رجب
  • رجب؛ ولادت اميرالمومنين عليه السلام:
  • رجب؛ ولادت اميرالمومنين عليه السلام:
  • رجب؛ ولادت اميرالمومنين عليه السلام:
  • رجب؛ ولادت اميرالمومنين عليه السلام:
  • رجب؛ ولادت اميرالمومنين عليه السلام:
  • ولادت اميرالمومنين عليه السلام:
  • احیاى ارزشها در حکومت علی (ع)
  • خانه امام علی علیه السلام درکوفه
  • شعردرمدح امام علی(علیه السلام)
  • تاج ولایت
  • میلادامام جوادعلیه السلام
  • میلادامام علی علیه السلام
  • ايمان و عبادت على عليه السلام
  • آيات نازله در باره على عليه السلام
  • علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را
  • دو دليل عقلى و اصولى جانشینی امام علیی علیه السلام
  • ​ سخنى چند با اهل سنت
  • از ولادت تا وفات حضرت زینب (سلام الله علیها)
  • روزمعلم مبارک
  • روزمعلم مبارک
  • شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
  • مبعث پیامبراعظم صلی الله علیه وآله مبارکباد
  • اعیادشعبانیه برجمیع مسلمین مبارک
  • میلادباسعادت امام حسن مجتبی علیه السلام مبارکباد
  • امام زمان علیه السلام
  • میلادباسعادت امام رضاعلیه السلام مبارکباد
  • مقاله نویسی
  • شهادت امام جوادعلیه السلام
  • میلادامام هادی علیه السلام مبارکباد
  • رحلت پیامبراکرم یاشهادت؟
  • دهـــــــــــــه فجــــــــــــــربرانـــــــــــــــــقلابیون مبــــــــــــــارکــــــــــــــباد
  • مســــــــــــــابـــــــــــــــــــقه گــــــــــــروهی رشـــــــــــــــــد6
  • بانوی کرامت
  • اعمال مستحب ماه رمضان + فضایل آن
  • صلوات:ذکری با بی نهایت فضیلت و ثواب
  • معرفی کتاب
  • میلادامام حسن مجتبی مبارکباد
  • شهادت امام على (عليه السلام)   تسلیت باد
  • کتاب‌شناسی امام علی(علیه السلام)
  • دهه کرامت
  • مقام و فضیلت زیارت حضرت معصومه(سلام الله علیها)
  • یاامام رئوف ادرکنی
  • شهادت امام جوادعلیه السلام
  • عیدغدیرمبارک
  • قیام عاشورا
  • دهه فجرمبارک
  • نسل کشی درمیانمار
  • مسلمانان میانمار
  • میلادباسعادت امام علی علیه السلام برشیعیان مبارکباد
  • مبعث پیامبراعظم صلی الله علیه وآله مبارکباد
  • یاامام زمان علیه السلام
  • کالای ایرانی
  • یازینب کبری سلام الله علیها
  • یاجوادالائمه ادرکنی
  • یازهرای اطهرسلام الله علیها
  • حمایت کالای ایرانی
  • شهادت امام علی علیه تسلیت باد
  • روز جهانی قدس گرامی باد
  • شهادت امام صادق علیه السلام
  • میلادحضرت معصومه علیهاالسلام مبارکباد
  • میلادامام رضاعلیه السلام
  • یاباقرالعلوم
  • آثار و فواید تربت امام حسین (علیه السلام)
  • امام حسین علیه السلام
  • افیس 2013
  • يامام رضاعليه السلام
  • ياكريمه اهل بيت
  • ماه صفر
  • میلاد رسول خدا صلی الله علیه و آله
  • هفته کتاب
  • میلادامام صادق علیه السلام
  • قاسم سلیمانی
  • سردارحاجي زاده
  • امام موسی کاظم علیه‌السلام
  • شهادت امام صادق علیه السلام
  • راهت ادامه دارد ای برادرمن
  • راهتان پررهرو

  •  Random photo 

    دهه کرامتـــــــــــــــ مبارکباد

     
      مبعث پیامبراعظم صلی الله علیه وآله مبارکباد ...

    پيامبر صلي الله عليه وآله :
    إنَّما بُعِثتُ لاُِتَمِّمَ مَكارِمَ الأخلاقِ
    من مبعوث شدم تا بزرگواري‏هاي اخلاقي را كامل كنم
    بحار الأنوار ، ج ۱۶ ، ص ۲۱۰ .

    موضوعات: مبعث پیامبراعظم صلی الله علیه وآله مبارکباد  لینک ثابت

    [چهارشنبه 1395-02-15] [ 08:40:00 ب.ظ ]  



      شهادت امام موسی کاظم علیه السلام ...

    دستی رسید بال و پرم را كشید و رفت

    از بال من شكسته ترین آفرید و رفت

    خون گلوی زیر فشارم كه تازه بود

    با یك اشاره روی لباسم چكید و رفت

    قربون غریبیت برم آقاجان،

    بدكاره ای

    الله اكبر،الله اكبر،چقدر جسارت رو برد بالا،زن بدكاره فرستاد تو زندان برا موسی بن جعفر،اُف برتو روزگار

    بدكاره ای به خاك مناجات سر گذاشت

    وقتی صدای بندگیم را شنید و رفت

    از روزنه در نگاه كردن،دیدن زن بدكاره صورت رو خاك گذاشته،هی می گه خدایا غلط كردم،این كی بود من اومدم سراغش،چرا اینقدر صداش دل و زیر رو می كنه

    بدكاره ای به خاك مناجات سر گذاشت

    وقتی صدای بندگیم را شنید و رفت

    شاید مرا ندیده در آن ظلمتی كه بود

    الله اكبر اصلاً نمی تونم این بیتها رو وا كنم،می دونم بدون اینكه توضیح بدم،ناله شو می زنی

    شاید مرا ندیده در آن ظلمتی كه بود

    با پا به روی جسم ضعیفم دوید و رفت

    راضی نشد به بالش سختی كه داشتم

    زنجیر های زیر سرم را كشید و رفت

    بچه سیدا نشون بدن غیرتی ناله می زنن،تو این یه بیت

    وقتی كه

    خاك تو دهنم،ان شاءالله این تكه تاریخ دروغ باشه

    وقتی كه نام فاطمه را از لبم شنید

    یك حرفی از كنار دهانش پرید و رفت

    هرچی می خوای منو بزنی بزن،اسم مادرم رو درست ببر،تو رو خدا دو بیت می خونم و می شینم با تو گریه می كنم،حواست با منه

    از چند جا ضریح تنم متصل نبود

    پهلوی هم مرا وسط تخته چید و رفت

    اما چه خوب شد كفنم را كسی نبرد

    تا زیر نیزه ها بدنم را كسی نبرد

    می خوام روضه رو از زبون حضرت معصومه بخونم،وقتی مثل فردا شب،اما رضا یه لحظه از مدینه رفت،از نظرها غایب شد،حضرت معصومه دیگه برادر رو ندید،مدتی زیادی انتظاره برادر رو كشید،بعد از دقایقی برگشت بی بی یه نگاهی به داداش انداخت،دید سر رو آشفته است،موها پریشونه،لباس ها همه غرق خاكه،كجا بودی داداش،چرا منو تنها گذاشتی رفتی،یه نگاه به خواهرش كرد،گفت خواهر فقط یه جمله بگم،دیگه منتظر نباش،دیگه انتظار بابامونو نكش،خودم رفتم بدن غرق خونش رو داخل خاك گذاشتم،یه جایی ببرمت هر كی تاحالا ناله نزده،عقده ی دلش وا بشه،می خوام بگم دختر منتظر بابا بوده،همتون اهل روضه اید،دختری كه چهارده سال هی اومدن خواستگاری گفت:نه،قبول نمی كنم بابام زندانه،باید بابام آزاد بشه،اینقدر صبر كرد،آخرش خبر باباشو براش آوردند،می خوام یه جمله بگم،كاشكی تو خرابه هم خبر بابا رو می آوردند،كجای دنیا دیدید،برای دختر منتظر،سر بریده باباشو ببرند،حسین……….

    موضوعات: شهادت امام موسی کاظم علیه السلام  لینک ثابت

    [دوشنبه 1395-02-13] [ 10:38:00 ق.ظ ]  




      چگونگی شهادت امام موسی کاظم علیه السلام ...

    نقشه دستگاه هارون

    در مدتی که حضرت در زندان بودند دستگاه هارون نقشه ای کشید برای اینکه بلکه از حیثیت امام بکاهد.یک کنیز جوان بسیار زیبایی مامور شد که به اصطلاح خدمتکار امام در زندان باشد.بدیهی است که در زندان،کسی باید غذا ببرد،غذا بیاورد،اگر زندانی حاجتی داشته باشد از او بخواهد.یک کنیز جوان بسیار زیبا را مامور این کار کردند،گفتند:بالاخره هر چه باشد یک مرد است،مدتها هم در زندان بوده،ممکن است نگاهی به او بکند،یا لا اقل بشود متهمش کرد،یک افراد ولگویی بگویند«مگر می شود؟!اتاق خلوت،یک مرد با یک زن جوان! »یکوقت خبردار شدند که اصلا در این کنیز انقلاب پیدا شده،یعنی او هم آمده سجاده ای[انداخته و مشغول عبادت شده است] (7).دیدند این کنیز هم شده نفر دوم امام.به هارون خبر دادند که اوضاع جور دیگری است.کنیز را آوردند،دیدند اصلا منقلب است،حالش حال دیگری است،به آسمان نگاه می کند،به زمین نگاه می کند.گفتند قضیه چیست؟گفت: این مرد را که من دیدم،دیگر نفهمیدم که من چی هستم،و فهمیدم که در عمرم خیلی گناه کرده ام،خیلی تقصیر کرده ام،حالا فکر می کنم که فقط باید در حال توبه بسر ببرم،و از این حالش منصرف نشد تا مرد.
    بشر حافی و امام کاظم علیه السلام

    داستان بشر حافی را شنیده اید (8).روزی امام از کوچه های بغداد می گذشت.از یک خانه ای صدای عربده و تار و تنبور بلند بود،می زدند و می رقصیدند و صدای پایکوبی می آمد.اتفاقا یک خادمه ای از منزل بیرون آمد در حالی که آشغالهایی همراهش بود و گویا می خواست بیرون بریزد تا مامورین شهرداری ببرند.امام به او فرمود صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟سؤال عجیبی بود.گفت:از خانه به این مجللی این را نمی فهمی؟این خانه «بشر»است،یکی از رجال، یکی از اشراف،یکی از اعیان،معلوم است که آزاد است.فرمود:بله،آزاد است،اگر بنده می بود (9) که این سر و صداها از خانه اش بلند نبود.حال،چه جمله های دیگری رد و بدل شده است دیگر ننوشته اند،همین قدر نوشته اند که اندکی طول کشید و مکثی شد.آقا رفتند.بشر متوجه شد که چند دقیقه ای طول کشید.آمد نزد او و گفت:چرا معطل کردی؟گفت:یک مردی مرا به حرف گرفت.گفت:چه گفت؟گفت:یک سؤال عجیبی از من کرد.چه سؤال کرد؟از من پرسید که صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟گفتم البته که آزاد است.بعد هم گفت:بله،آزاد است،اگر بنده می بود که این سر و صداها بیرون نمی آمد.گفت:آن مرد چه نشانه هایی داشت؟علائم و نشانه ها را که گفت،فهمید که موسی بن جعفر است.گفت:کجا رفت؟از این طرف رفت.پایش لخت بود،به خود فرصت نداد که برود کفشهایش را بپوشد،برای اینکه ممکن است آقا را پیدا نکند.پای برهنه بیرون دوید.(همین جمله در او انقلاب ایجاد کرد.)دوید،خودش را انداخت به دامن امام و عرض کرد:شما چه گفتید؟امام فرمود:من این را گفتم.فهمید که مقصود چیست. گفت:آقا!من از همین ساعت می خواهم بنده خدا باشم،و واقعا هم راست گفت.از آن ساعت دیگر بنده خدا شد.
    این خبرها را به هارون می دادند.این بود که احساس خطر می کرد،می گفت:اینها فقط باید نباشند«وجودک ذنب »اصلا بودن تو از نظر من گناه است.امام می فرمود:من چکار کرده ام؟ کدام قیام را بپا کردم؟کدام اقدام را کردم؟جوابی نداشتند،ولی به زبان بی زبانی می گفتند: «وجودک ذنب »اصلا بودنت گناه است.آنها هم در عین حال از روشن کردن شیعیانشان و محارم و افراد دیگر هیچ کوتاهی نمی کردند،قضیه را به آنها می گفتند و می فهماندند،و آنها می فهمیدند که قضیه از چه قرار است.
    صفوان جمال و هارون

    داستان صفوان جمال را شنیده اید.صفوان مردی بود که-به اصطلاح امروز-یک بنگاه کرایه وسائل حمل و نقل داشت که آن زمان بیشتر شتر بود،و به قدری متشخص و وسائلش زیاد بود که گاهی دستگاه خلافت،او را برای حمل و نقل بارها می خواست.روزی هارون برای یک سفری که می خواست به مکه برود،لوازم حمل و نقل او را خواست.قرار دادی با او بست برای کرایه لوازم.ولی صفوان،شیعه و از اصحاب امام کاظم است.روزی آمد خدمت امام و اظهار کرد-یا قبلا به امام عرض کرده بودند-که من چنین کاری کرده ام.حضرت فرمود:چرا شترهایت را به این مرد ظالم ستمگر کرایه دادی؟گفت:من که به او کرایه دادم،برای سفر معصیت نبود.چون سفر،سفر حج و سفر طاعت بود کرایه دادم و الا کرایه نمی دادم.فرمود: پولهایت را گرفته ای یا نه؟یا لا اقل پس کرایه هایت مانده یا نه؟بله،مانده.فرمود:به دل خودت یک مراجعه ای بکن،الآن که شترهایت را به او کرایه داده ای،آیا ته دلت علاقه مند است که لا اقل هارون این قدر در دنیا زنده بماند که برگردد و پس کرایه تو را بدهد؟گفت:بله.فرمود:تو همین مقدار راضی به بقای ظالم هستی و همین گناه است.صفوان بیرون آمد.او سوابق زیادی با هارون داشت.یک وقت خبردار شدند که صفوان تمام این کاروان را یکجا فروخته است. اصلا دست از این کارش برداشت.بعد که فروخت رفت[نزد طرف قرار داد]و گفت:ما این قرار داد را فسخ می کنیم چون من دیگر بعد از این نمی خواهم این کار را بکنم،و خواست یک عذرهایی بیاورد.خبر به هارون دادند.گفت:حاضرش کنید.او را حاضر کردند.گفت:قضیه از چه قرار است؟گفت من پیر شده ام،دیگر این کار از من ساخته نیست،فکر کردم اگر کار هم می خواهم بکنم کار دیگری باشد.هارون خبردار شد.گفت:راستش را بگو،چرا فروختی؟گفت: راستش همین است.گفت:نه،من می دانم قضیه چیست.موسی بن جعفر خبردار شده که تو شترها را به من کرایه داده ای،و به تو گفته این کار،خلاف شرع است.انکار هم نکن،به خدا قسم اگر نبود آن سوابق زیادی که ما از سالیان دراز با خاندان تو داریم دستور می دادم همین جا اعدامت کنند.
    پس اینهاست موجبات شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام.اولا:وجود اینها،شخصیت اینها به گونه ای بود که خلفا از طرف اینها احساس خطر می کردند.دوم:تبلیغ می کردند و قضایا را می گفتند،منتها تقیه می کردند،یعنی طوری عمل می کردند که تا حد امکان،مدرک به دست طرف نیفتد.ما خیال می کنیم تقیه کردن،یعنی رفتن و خوابیدن.اوضاع زمانشان ایجاب می کرد که کارشان را انجام دهند،و کوشش کنند مدرک هم دست طرف ندهند، وسیله و بهانه هم دست طرف ندهند یا لا اقل کمتر بدهند.سوم:این روح مقاوم عجیبی که داشتند.عرض کردم که وقتی می گویند:آقا!تو فقط یک عذر خواهی کوچک زبانی در حضور یحیی بکن،می گوید:دیگر عمر ما گذشته است.
    یک وقت دیگری هارون کسی را فرستاد در زندان و خواست از این راه[از امام اعتراف بگیرد]، باز از همین حرفها که ما به شما علاقه مندیم،ما به شما ارادت داریم،مصالح ایجاب می کند که شما اینجا باشید و به مدینه نروید و الا ما هم قصدمان این نیست که شما زندانی باشید،ما دستور دادیم که شما را در یک محل امنی در نزدیک خودم نگهداری کنند،و من آشپز مخصوص فرستادم چون ممکن است که شما به غذاهای ما عادت نداشته باشید،هر غذایی که مایلید،دستور بدهید برایتان تهیه کنند.مامورش کیست؟همین فضل بن ربیع که زمانی امام در زندانش بوده و از افسران عالیرتبه هارون است.فضل در حالی که لباس رسمی پوشیده و مسلح بود و شمشیرش را حمایل کرده بود رفت زندان خدمت امام.امام نماز می خواند.متوجه شد که فضل بن ربیع آمده.(حال ببینید قدرت روحی چیست!)فضل ایستاده و منتظر است که امام نماز را سلام بدهد و پیغام خلیفه را ابلاغ کند.امام تا نماز را سلام داد و گفت:السلام علیکم و رحمة الله و برکاته،مهلت نداد،گفت:الله اکبر،و ایستاد به نماز.باز فضل ایستاد.بار دیگر نماز امام تمام شد.باز تا گفت:السلام علیکم،مهلت نداد و گفت:الله اکبر.چند بار این عمل تکرار شد.فضل دید نه،تعمد است.اول خیال می کرد که لا بد امام یک نمازهایی دارد که باید چهار رکعت یا شش رکعت و یا هشت رکعت پشت سر هم باشد،بعد فهمید نه،حساب این نیست که نمازها باید پشت سر هم باشد،حساب این است که امام نمی خواهد به او اعتنا کند، نمی خواهد او را بپذیرد،به این شکل می خواهد نپذیرد.دید بالاخره ماموریتش را باید انجام بدهد،اگر خیلی هم بماند،هارون سوء ظن پیدا می کند که نکند رفته در زندان یک قول و قراری با موسی بن جعفر بگذارد.این دفعه آقا هنوز السلام علیکم را تمام نکرده بود،شروع کرد به حرف زدن.آقا هنوز می خواست بگوید السلام علیکم،او حرفش را شروع کرد.شاید اول هم سلام کرد.هر چه هارون گفته بود گفت.هارون به او گفته بود مبادا آنجا که می روی،بگویی امیر المؤمنین چنین گفته است،به عنوان امیر المؤمنین نگو،بگو پسر عمویت هارون این جور گفت.او هم با کمال تواضع و ادب گفت:هارون پسر عموی شما سلام رسانده و گفته است که بر ما ثابت است که شما تقصیری و گناهی ندارید،ولی مصالح ایجاب می کند که شما در همین جا باشید و فعلا به مدینه برنگردید تا موقعش برسد،و من مخصوصا دستور دادم که آشپز مخصوص بیاید،هر غذایی که شما می خواهید و دستور می دهید،همان را برایتان تهیه کند.نوشته اند امام در پاسخ این جمله را فرمود:«لا حاضر لی مال فینفعنی و ما خلقت سؤولا، الله اکبر» (10) مال خودم اینجا نیست که اگر بخواهم خرج کنم از مال حلال خودم خرج کنم، آشپز بیاید و به او دستور بدهم،من هم آدمی نیستم که بگویم جیره بنده چقدر است،جیره این ماه مرا بدهید،من هم مرد سؤال نیستم.این «ما خلقت سؤولا»همان و«الله اکبر»همان.
    این بود که خلفا می دیدند اینها را از هیچ راهی و به هیچ وجهی نمی توانند[وادار به]تمکین کنند،تابع و تسلیم کنند،و الا خود خلفا می فهمیدند که شهید کردن ائمه چقدر برایشان گران تمام می شود،ولی از نظر آن سیاست جابرانه خودشان که از آن دیگر دست بر نمی داشتند،باز آسانترین راه را همین راه می دیدند.
    چگونگی شهادت امام

    عرض کردم آخرین زندان،زندان سندی بن شاهک بود.یک وقت خواندم که او اساسا مسلمان نبوده و یک مرد غیر مسلمان بوده است.از آن کسانی بود که هر چه به او دستور می دادند، دستور را به شدت اجرا می کرد.امام را در یک سیاهچال قرار دادند.بعد هم کوششها کردند برای اینکه تبلیغ کنند که امام به اجل خود از دنیا رفته است.نوشته اند که همین یحیی برمکی برای اینکه پسرش فضل را تبرئه کرده باشد،به هارون قول داد که آن وظیفه ای را که دیگران انجام نداده اند من خودم انجام می دهم.سندی را دید و گفت این کار(به شهادت رساندن امام)را تو انجام بده،و او هم قبول کرد.یحیی زهر خطرناکی را فراهم کرد و در اختیار سندی گذاشت.آن را به یک شکل خاصی در خرمایی تعبیه کردند و خرما را به امام خوراندند و بعد هم فورا شهود حاضر کردند،علمای شهر و قضاة را دعوت کردند(نوشته اند عدول المؤمنین را دعوت کردند،یعنی مردمان موجه،مقدس،آنها که مورد اعتماد مردم هستند)، حضرت را هم در جلسه حاضر کردند و هارون گفت:ایها الناس!ببینید این شیعه ها چه شایعاتی در اطراف موسی بن جعفر رواج می دهند،می گویند:موسی بن جعفر در زندان ناراحت است،موسی بن جعفر چنین و چنان است.ببینید او کاملا سالم است.تا حرفش تمام شد حضرت فرمود:«دروغ می گوید،همین الآن من مسمومم و از عمر من دو سه روزی بیشتر باقی نمانده است.»اینجا تیرشان به سنگ خورد.این بود که بعد از شهادت امام،جنازه امام را آوردند در کنار جسر بغداد گذاشتند،و مرتب مردم را می آوردند که ببینید!آقا سالم است، عضوی از ایشان شکسته نیست،سرشان هم که بریده نیست،گلویشان هم که سیاه نیست،پس ما امام را نکشتیم،به اجل خودش از دنیا رفته است.سه روز بدن امام را در کنار جسر بغداد نگه داشتند برای اینکه به مردم این جور افهام کنند که امام به اجل خود از دنیا رفته است. البته امام،علاقه مند زیاد داشت،ولی آن گروهی که مثل اسپند روی آتش بودند شیعیان بودند.
    یک جریان واقعا دلسوزی می نویسند که چند نفر از شیعیان امام،از ایران آمده بودند،با آن سفرهای قدیم که با چه سختی ای می رفتند.اینها خیلی آرزو داشتند که حالا که موفق شده اند بیایند تا بغداد،لا اقل بتوانند از این زندانی هم یک ملاقاتی بکنند.ملاقات زندانی که نباید یک جرم محسوب شود،ولی هیچ اجازه ملاقات با زندانی را نمی دادند.اینها با خود گفتند:ما خواهش می کنیم،شاید بپذیرند.آمدند خواهش کردند،اتفاقا پذیرفتند و گفتند: بسیار خوب،همین امروز ما ترتیبش را می دهیم،همین جا منتظر باشید.این بیچاره ها مطمئن که آقا را زیارت می کنند،بعد بر می گردند به شهر خودشان[و می گویند]که ما توفیق پیدا کردیم آقا را ملاقات کنیم،آقا را زیارت کردیم،از خودشان فلان مساله را پرسیدیم و این جور به ما جواب دادند.همین طور که در بیرون زندان منتظر بودند که به آنها اجازه ملاقات بدهند،یکوقت دیدند که چهار نفر حمال بیرون آمدند و یک جنازه هم روی دوششان است. مامور گفت:امام شما همین است.و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم

    حوزه/گرد آوری: گروه دین و اندیشه سایت تبیان زنجان
    http://www.tebyan-zn.ir/Religion_Thoughts.html
    پی نوشت ها:
    1- زیارت جامعه کبیره.
    2- «کاظم »یعنی کسی که بر خشم خود مسلط است.
    3- خلفای عباسی دربانی دارند به نام «ربیع »که ابتدا حاجب منصور بود،بعد از منصور نیز در دستگاه آنها بود،و بعد پسرش در دستگاه هارون بود.اینها از خصیصین دربار به اصطلاح خلفای عباسی و فوق العاده مورد اعتماد بودند.
    4- این خاک بر سرها واقعا در عمق دلشان اعتقاد هم داشتند.باور نکنید که این اشخاص اعتقاد نداشتند.اینها اگر بی اعتقاد می بودند اینقدر شقی نبودند،که با اعتقاد بودند و اینقدر شقی بودند.مثل قتله امام حسین که وقتی امام پرسید اهل کوفه چطورند؟فرزدق و چند نفر دیگر گفتند:«قلوبهم معک و سیوفهم علیک »دلشان با توست،در دلشان به تو ایمان دارند،در عین حال علیه دل خودشان می جنگند،علیه اعتقاد و ایمان خودشان قیام کرده اند و شمشیرهای اینها بر روی تو کشیده است.وای به حال بشر که مطامع دنیوی،جاه طلبی،او را وادار کند که علیه اعتقاد خودش بجنگد.اینها اگر واقعا به اسلام اعتقاد نمی داشتند،به پیغمبر اعتقاد نمی داشتند،به موسی بن جعفر اعتقاد نمی داشتند و یک اعتقاد دیگری می داشتند، اینقدر مورد ملامت نبودند و اینقدر در نزد خدا شقی و معذب نبودند،که اعتقاد داشتند و بر خلاف اعتقادشان عمل می کردند.
    5- اصول کافی،باب صدق و باب ورع.
    6- منتهی الآمال،ج 2/ص 222.
    7- چون امام در زندان بود و کاری نداشت،آن کاری که در آنجا می توانست بکند فقط عبادت بود و عبادت،یک عبادت طاقت فرسایی که جز با یک عشق فوق العاده امکان ندارد انسان بتواند چنین تلاشی بکند.
    8- ائمه اطهار یک اعمال قدرتهایی می کردند،یعنی طبعا می شد،نه اینکه می خواستند نمایش بدهند.
    9- یعنی اگر بنده خدا می بود.
    10- منتهی الآمال،ج 2/ص 216.

    موضوعات: روزمعلم مبارک  لینک ثابت

     [ 10:17:00 ق.ظ ]  



      شهادت امام موسی کاظم علیه السلام ...


    مراحل زندگی امام کاظم(علیه السلام)
    براساس طبیعت، محیط و شرایط زندگی امام کاظم(ع) بررسی زندگی آن حضرت به سه مرحله تقسیم می شود.
    مرحله نخست
    از ولادت آن حضرت در سال 128 ه .ق تا شهادت امام جعفرصادق(ع) در سال 148 ه .ق را دربردارد. در این مدت، او شاگرد پدر بزرگوارش بود. در این دوره بیست ساله، علم الهی و توانایی بالایی امام در مناظره و گفت و گوهای علمی تبلور یافت، تا آنجا که هنوز پنج سال از زندگی خود را پشت سر نگذاشته بود که ابوحنیفه را با ادله و برهان محکم به سکوت واداشت.
    مرحله دوم
    این مرحله پس از شهادت امام صادق(ع) و رهبری دینی، علمی، سیاسی و تربیتی امام کاظم(ع) آغاز شد. در این فضا و شرایط سخت سیاسی، بیم آن می رفت که جان امام در معرض خطر قرار گیرد. به همین علت، امام ششم در زمان حیات خود، امام کاظم(ع) را یکی از پنج جانشین خود معرفی کرد. به این ترتیب، برنامه منصور را برای از میان برداشتن فیزیکی امام هفتم خنثی کرد. این مرحله تا زمان مرگ منصور (158 ه .ق) ادامه داشت. پس از او مهدی و هادی به قدرت رسیدند. در زمان آنها که بیش از بیست سال به درازا کشید، فضای باز و آزادی نسبی، به ویژه در روزگار مهدی، برای اهل بیت و پیروان ایشان فراهم شد.
    مرحله سوم
    این مرحله از زندگی امام کاظم(ع) با حکومت هارون الرشید هم زمان بود. هارون در سال (170 ه .ق) به قدرت رسید. او در کینه توزی و دشمنی با اهل بیت(ع) و علویان، پس از برادرش هادی و پدرش مهدی، شهره بود. امام در این دوره از زندگی خود با تنگناها و سختی های فراوانی روبه رو شد. هنوز هارون الرشید در آغاز راه بود که امام را در سیاه چال ها به بند کشید. گاهی حضرت را در بصره و زمانی در بغداد به زندان می سپرد. این سال های طاقت فرسا، با دیگر سال ها متفاوت بود؛ زیرا هارون همواره درصدد کوچک کردن امام و کاستن از منزلت آن حضرت بود.
    اگر موضع گیری امام را در قبال منصور و مهدی در نظر بگیریم، می بینیم که فعالیت خود را علیه حکومت هارون فزونی می بخشید، اما با وجود اینکه علویان از اقدام های انقلابی علیه هارون الرشید پرهیز می کردند، هارون اهل بیت(ع) و پیروان آنان و به ویژه امام کاظم(ع) را در تنگنا قرار داد.
    حضرت کاظم(ع) در آن شرایط و نیز در پی سخت گیری حاکمیت بر علویان، تمام توان خود را برای رسیدن به هدف های الهی و انجام دادن وظایفی که بر دوش داشت، به کار بست. او سیاست های هارون را به خوبی می شناخت و می دانست که تصمیم نهایی هارون، از میان برداشتن اوست. امام این مطلب را نیز دریافته بود که هارون، حتی میانجیگری اطرافیان خود را دراین باره نمی پذیرد. بنابراین، با ایستادگی در برابر خواسته های هارون، همه سختی ها را به جان خرید.
    آن بزرگوار، وظایف خود را با دقت و ژرف نگری به انجام رساند و به امامت فرزندش علی بن موسی الرضا(ع) وصیت کرد. سرانجام در زندان سندی بن شاهک، در روز 25 رجب سال 183 ه .ق به شهادت رسید و در گورستان قریش در بغداد به خاک سپرده شد.[9]
    گفتار مجری
    1. از ویژگی های ذاتی موسی بن جعفر(ع)، فرو بردن خشمه. همه مورخان نوشتن، در برابر بدی، خوبی می کرد و از خطاهای دیگران می گذشت. روش او مثل سیره جدش پیامبر بود، تا آنجا که به کاظم، یعنی فرو خورنده خشم معروف شد.[10]
    2. امام موسی کاظم(ع)، پس از شهادت پدرش، با همت و سرسختی تمام، مکتب علمی و فکری عظیم امام صادق(ع) رو ادامه داد و از هیچ کوششی دریغ نکرد. امام کاظم(ع) در تکامل جنبش علمی و شخصیت فرهنگی اسلامی، گام های بزرگی برداشت و صدها دانشمند و مفسر و محدث تربیت کرد که در میان آنها شخصیت های سرشناسی چون علی بن یقطین، محمد بن ابی عُمیر، هشام بن حکم، هشام بن سالم، یونس بن عبدالرحمن و سعد بن سعد قمی دیده می شه.[11]
    حضرت موسی بن جعفر(ع) در روزگار پایانی حکومت امویان به دنیا اومد. دو دهه از عمر مبارک خود رو کنار پدرش جعفر بن محمد الصادق(ع) زندگی کرد و از دانش او بهره ها برد.
    پس از 25 شوال 148 ه .ق، درحالی که جامعه دستخوش بحران بود و خطر مرگ تهدیدش می کرد، امامت رو بر عهده گرفت و با سختی هایی روبه رو شد که هیچ یک از امامان در روزگار امویان و در زمان خلفای پیشین عباسی با آن روبه رو نبودند. زندان های طولانی، طرح های پیاپی برای از میان برداشتن امام و سرانجام کشته شدن به دست کارگزاران هارون که به نام خدا و پیامبر فرمانروایی می کرد، تنگناهایی بود که حضرت امام کاظم(ع) با آن روبه رو شد.[12]
    تلاوت قرآن
    قرآن کریم، همیشه همدم تنهایی ها و مونس خلوت امام کاظم(ع) بود. قرآن را بهتر و خوش نواتر از هرکس می خواند و وقتی به خواندن قرآن مشغول بود، اندوهگین می شد، آن گونه که هرکس تلاوت او را می شنید، می گریست. حفص می گوید: «امام کاظم(ع) وقت تلاوت قرآن، گویا با مخاطبی گفت گو می کند».[13]
    لقب ها
    حضرت موسی بن جعفر(ع) را صابر، الزاهر یعنی درخشنده، عبد صالح، الوفی به معنای وفاکننده به عهد، سید و امین خطاب می کردن، ولی آخرین لقبی که حضرت امام کاظم(ع) با آن خوانده می شد، باب الحوائجه. این لقب در واگویه های مردم شهرت زیادی داره. عموم مردم و حتی خواص معتقدن که هر غم زده ای اون حضرت رو واسطه قرار بده، خداوند گرفتاریش رو برطرف می کنه. شیعیان آن حضرت، بلکه تمام مسلمانان با همه گرایش ها و اختلاف سلیقه های اجتماعی و علمی، به باب الحوائج بودن موسی بن جعفر(ع) ایمان دارن. ابوعلی خلال، پیشوای حنبلیان می گه:
    در هر گرفتاری سختی که برای برطرف شدن آن نزد قبر موسی بن جعفر رفتم، خداوند آن گونه که دوست می داشتم، گره از کارم باز کرد.
    از امام شافعی نیز نقل شده: «قبر موسی کاظم، نوش داروی آزموده شده است».[14]
    رخنه در نظام
    امام کاظم(ع) با تربیت افرادی شایسته و اثرگذاری مثبت بر اندیشه برخی کارگزاران حکومتی، از وجود آنان در پیشبرد هدف های الهی خویش بهره می جست.
    علی بن یقطین یکی از عوامل نفوذی امام در نظام حکومتی هارون بود که تا مقام نخست وزیری پیش رفت. او به لطف خداوند و یاری رهنمودهای امام و بصیرت و تیزهوشی خود، کارهای مهمی را به نفع شیعیان انجام می داد. یادآوری دیدگاه های حضرت کاظم(ع) به شکل نامحسوس در جدال داخلی هیئت حاکمه، گزارش اخبار داخلی و تصمیم های حکومت غاصب به امام، ارسال کمک های مالی به امام و شیعیان، تشکیل گروه های حج از شیعیان بی بضاعت و خدمات اجتماعی و اداری به یاران امام هفتم، برخی دستاوردهای نفوذ علی بن یقطین در حکومت هارون بود. یکی دیگه از شیعیان مخلص، مسیّب بن زهیر بود که به ظاهر در سمت جانشینی سندی بن شاهک، به فرماندهی نیروهای نظامی هارون منصوب شده بود. او در کنار رساندن پیام های امام از داخل زندان به دوستان و شیعیان موسی بن جعفر(ع)، معجزه ها و کراماتی هم از آن حضرت نقل می کرد که در بیداری برخی افراد تأثیر داشت.[15]
    چراغ راه
    «درود خدا و فرشتگان و حاملان عرش او و تمام آفریدگان زمین و آسمان، بر درخت [کوه] طور.
    درود بر کتابی که در کوه طور نازل شد. سلام بر خانه آبادی که زیارتگاه فرشتگان است. سلام بر آسمان برافراشته. سلام بر راز پوشیده. سلام بر اقیانوس خروشان و سلام بر آینه نور؛ او که موسای کلیم وادی ایمن امامت است».[16]
    محی الدین بن عربی
    «موسی بن جعفر امین، بسیار راست گو و یکی از پیشوایان مسلمانان است که به عبادت و بندگی مشهور شده».[17]
    ابوحاتم رازی
    «قبر موسی کاظم نوش داروی آزموده شده است».[18]
    امام شافعی
    جعلتک حسبی فی اموری کلْها و ما خاب من أضحی و أنت له حسب
    در تمام گرفتاری هایم تو را تنها وسیله نجات یافتم و هرکس چنین باشد، ضرر نکرده است و تو او را کفایت می کنی.[19]
    ابونواس شاعر بلندپایه دوران عباسی
    «فرزندم موسی نظیر عیسی بن مریم است».[20]
    امام صادق(ع)
    «علم حکمت، درک و فهم، بخشش و بینش آنچه را مردم در موارد اختلاف امور دینی خود نیازمندند حسن خلق و وفای به عهد، در او (موسی بن جعفر(ع)) جمع است. او دری از درهای رحمت خداست».[21]
    امام صادق(ع)
    «امام موسی بنده شایسته، بخشنده و بردبار، ارجمند و در اعتقاد شیعه، یکی از دوازده امام معصوم است. او را به خاطر عبادت و کوشش در راه خدا عبد صالح می گفتند».[22]
    عبدالله بن اصعد یافی
    «موسی بن جعفر بزرگی از بزرگان بنی هاشم و امامی پیشرو در علم و دیانت بود».[23]
    دکتر زکی مبارک
    «اما مناقب و کرامات ظاهری و فضایل و صفات روشن و آشکارش، گواه بر آن است که او قله شرف و اوج بزرگواری را برگزیده و تا اوج امتیازات بالا رفته و به بلندترین مرتبه آن رسیده است. مرکب سیادت، تا آخرین مرحله برای او رام شده و بر غنایم بزرگی حاکم بوده و ارزشمندترین آنها را برگزیده است».[24]

    روزی هارون الرشید به وزیر خود، علی بن یقطین، هدایای گرا ن قیمتی بخشید که یکی از باارزش ترین آنها، لباسی طلاکاری شده بود. از آنجا که وزیر، علاقه شدیدی به امام کاظم(ع) داشت، این هدیه فاخر را به خدمتکار خود داد تا به امام برساند و به او تقدیم کند.
    امام هدیه را گرفت، ولی در فرصتی مناسب آن را به دست کس دیگری پس فرستاد و به علی بن یقطین سفارش کرد لباس را نزد خود نگه دارد. وزیر از این کار امام ناراحت شد، ولی لباس را در صندوقچه ای گذاشت.
    مدتی از آن ماجرا گذشت و وزیر، خدمتکارش را به سبب نافرمانی از خانه بیرون کرد. خدمتکار که از راز شیعه بودن علی بن یقطین باخبر بود، به قصر هارون رفت و گفت که وزیر خائن تو اموال و خمس شیعیان را به موسی بن جعفر می رساند.
    هارون وزیر را خواست و آن هدیه را طلب کرد. علی بن یقطین پاسخ داد: چون آن لباس، هدیه مخصوص خلیفه بود، آن را عطرآگین کرده و در بقچه ای در خانه گذاشته ام و هرازگاهی به آن نگاه می کنم. هارون گفت: لباس را بازگردان.
    وزیر به یکی از غلامانش دستور داد به منزل برود و آن هدیه را بیاورد. بعد از آمدن غلام و آوردن لباس، خشم هارون الرشید فروکش کرد و هدیه دیگری به علی بن یقطین بخشید و دستور داد آن خدمتکار خبرچین را هزار تازیانه بزنند. وقتی تازیانه زدن به نیمه رسید، خدمتکار جان داد. هارون رو به وزیر گفت: دیگر هیچ گزارش خلافی را در مورد تو نخواهم پذیرفت. [25]
    خواب
    پس از آنکه مهدی عباسی، امام هفتم شیعیان را از مدینه به بغداد دعوت کرد و او را به زندان انداخت، شبی امام علی(ع) را در خواب دید که این آیه را تلاوت می کند:
    فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی اْلأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ. (محمد: 22)
    آیا گمان می کنید هنگامی که حاکم امور مردم شدید، آنگاه می توانید در زمین تباهی پدید آورید و از ارحام خویش قطع رابطه کنید؟
    خلیفه وحشت زده از خواب برخاست. به سراغ ربیع فرستاد. ربیع که از این دعوت نابهنگام شگفت زده و نگران شده بود، به قصر خلیفه رفت. خلیفه آیه را خواند و ماجرای خوابش را تعریف کرد. سپس گفت: هم اکنون می روی و موسی بن جعفر را به قصر می آوری. وقتی امام را حاضر کردند، مهدی عباسی دست در گردن او حلقه کرد و امام را در کنار خود بر تخت نشاند و با او با مهربانی رفتار کرد. در آخر به او گفت: اگر اطمینان داشتم علیه حکومتم و فرزندانم شورش نمی کنی، آزادت می کردم. امام کاظم(ع) فرمود: به خدا سوگند، چنین نمی کنم و این کارها شایسته من نیست.
    آنگاه خلیفه از ربیع خواست به خزانه قصر برود و سه هزار دینار برای امام بیاورد و او را به مدینه بازگرداند.[26]
    علی بن یقطین می گوید: هارون مرد ساحری را دعوت کرده بود تا در جلسه ای با حضور خلیفه و دیگران با کارهای سحرآمیز و خارق العاده خویش، حضرت موسی بن جعفر(ع) را خوار و شرمنده سازد.
    هنگامی که غذا را آوردند، آن مرد جادویی به کار برد که وقتی خادم امام می خواست برای حضرت کاظم نان بردارد و نزد ایشان بگذارد، نان از دست او می پرید و دور می شد. هارون از این عمل چنان به وجد آمده بود که در پوست خود نمی گنجید و به شدت می خندید.
    امام وقتی احساس کرد این نقشه برای اهانت به حجت خدا طراحی شده است، با صلابت و قاطعیت، سرش را بلند کرد و به عکس شیری که روی پرده کشیده شده بود، اشاره کرد. پس آن تصویر به صورت شیر درنده ای مجسم شد و در یک لحظه آن مرد ساحر را درید و به کام مرگ فرستاد. سپس به جای خود بازگشت.
    هارون از ترس غش کرد و به رو افتاد. وقتی به هوش آمد، از امام خواست که آن مرد را دوباره زنده کند و از شکم شیر بیرون آورد.
    امام فرمود: اگر عصای حضرت موسی(ع) ریسمان ها و دیگر لوازم ساحران را برگردانده بود، این تصویر نیز آن مرد را برمی گرداند.[27]

    مرد زشتی بود، چنان زشت که همه از او کناره می گرفتن. او با اینکه قلب مهربونی داشت، اما مردم وقتی چهره شو می دیدن، فرار می کردن. چقدر دلش می خواست که رفتار مردم باهاش عادی باشه. چقدر دلش می خواست که با یکی حرف بزنه و درد دل کنه، اما همه از او کناره می گرفتن و تنهایِ تنها بود.
    حالا که همه از او فراری بودن، اونم سعی می کرد جلوی چشم مردم ظاهر نشه، اما زندگی و نیازهای روزمره باعث می شد نتونه زیاد از دیگرون دور بمونه. روزی در حال عبور از کوچه ای بود که دید چند نفری به طرفش می آن. بعضی از مردم وقتی اونو دیدن، بدجوری روشونو برمی گردوندن، اما اون چند نفر این کارو نکردن. یکی از اون ها به مرد زشت چهره نگاه کرد و با مهربونی گفت: سلام!
    مرد، با تردید جواب سلام را داد و با خودش فکر کرد که آیا رهگذر می خواد مسخرش کنه؟ اما در چهره گندمگون و زیبای رهگذر، اثری از تمسخر نبود. مرد با تعجب رهگذر را نگاه کرد. با خودش گفت: اون کی بود؟ چرا مثل دیگران اَزم روگردان نشد؟ چنان غافل گیر شده بود که نتونست چیزی بگه. رهگذر و همراهانش گذشتند، مرد زشت مدتی سر جا ماتش زد و بعد یادش اومد که اسم رهگذر رو نپرسیده است. جرئتی به خودش داد و گفت: صبر کنید، وایستید.
    یکی از رهگذرا برگشت و گفت: کاری داشتی برادر؟ مرد زشت گفت: نه، فقط می خواستم بدونم این همراه شما که آن قدر مهربون با من حرف زد، کیه؟ مرد رهگذر گفت: او رو نشناختی؟ او مولایم امام کاظم(ع) هست.
    مرد زشت آهی از ته دل کشید و گفت: جانم به فدای او![28]

    پی نوشتها:
    [1]. جواد قیومی اصفهانی، صحیفه امام کاظم(ع)، دفتر نشر اسلامی، 1381، چ 1، ص 452.
    [2]. همان.
    [3]. همان، ص 455.
    [4]. همان، ص 456.
    [5]. همان، ص 462.
    [6]. همان، ص 464.
    [7]. همان، ص 472.
    [8]. همان، ص 476.
    [9]. سید منذر حکیم و سید عبدالرحیم موسوی، پیشوایان هدایت، باب الحوائج امام موسی کاظم(ع)، ترجمه: سید حسین اسلامی اردکانی، مجمع جهانی اهل بیت، 1385، چ 1، ص 60.
    [10]. باقر شریف قرشی، تحلیلی از زندگانی امام کاظم(ع)، ترجمه: محمدرضا عطایی، نشر کنگره جهانی حضرت رضا(ع)، 1368، ج 1، ص 19.
    [11]. صحیفه امام کاظم(ع)، ص 6.
    [12]. پیشوایان هدایت، باب الحوائج امام موسی کاظم(ع)، ص 20.
    [13]. همان، ص 36.
    [14]. همان، ص 56.
    [15]. tebyan. net
    [16]. علی اصغر قربانی، امام کاظم(ع) از دیدگاه اهل سنت، مرکز پژوهش های اسلامی صداوسیما، آذر 1385، چ 1، ص 14.
    [17]. همان، ص 15.
    [18]. پیشوایان هدایت باب الحوائج امام موسی کاظم(ع)، ص 56.
    [19]. المناقب، قم، انتشارات علامه، ج 4، ص 317.
    [20]. تحلیلی از زندگانی امام کاظم، ج 1، ص 191.
    [21]. همان.
    [22]. همان، ص 193.
    [23]. همان، 195.
    [24] . همان، ص 196.
    [25]. الارشاد فی معرفة حجج الله، قم، واحد تحقیق مؤسسه آل البیت، 1413، چ 1، ص 225.
    [26]. ربیع بن یونس، حاجب و بعد وزیر منصور
    کشف الغمه: با ترجمه فارسی به نام المناقب علی بن عیسی الاربلی نشر ادب الحوزه و کتاب فروشی اسلامیه، ص 3.
    [27]. المناقب، ج 4، ص 299.
    [28]. نک: همشهری، (حکایت هایی از زندگی امام موسی کاظم(ع))، حسن حاجیلو، نشر روزنامه همشهری، بهمن 1386، ش 55، ص 170

     

    موضوعات: روزمعلم مبارک  لینک ثابت

     [ 10:10:00 ق.ظ ]