اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




 جستجو 


 موضوعات 

  • همه
  • بدون موضوع
  • شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)
  • شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)
  • پیام مقام معظم رهبری (مدظله العالی)به مناسبت آغاز سال نو
  • پیام مقام معظم رهبری (مدظله العالی)به مناسبت آغاز سال نو
  • سال نومبارک
  • دل نوشته ف متن ادبی وشعر(دراوج تنهایی ، فاطمه...آمد) بمناسبت ولادت فاطمه زهرا(س)
  • خدا در زندگی فاطمه علیهاالسلام
  • چهل حدیث گهربار از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
  • میلادباسعادت دخت نبی مکرم اسلام حضرت زهرای بتول سلام الله علیها
  • فضیلت و اعمال ماه مبارك رجب
  • فضايل و مناسبت هاي ماه رجب
  • رجب؛ ولادت اميرالمومنين عليه السلام:
  • رجب؛ ولادت اميرالمومنين عليه السلام:
  • رجب؛ ولادت اميرالمومنين عليه السلام:
  • رجب؛ ولادت اميرالمومنين عليه السلام:
  • رجب؛ ولادت اميرالمومنين عليه السلام:
  • ولادت اميرالمومنين عليه السلام:
  • احیاى ارزشها در حکومت علی (ع)
  • خانه امام علی علیه السلام درکوفه
  • شعردرمدح امام علی(علیه السلام)
  • تاج ولایت
  • میلادامام جوادعلیه السلام
  • میلادامام علی علیه السلام
  • ايمان و عبادت على عليه السلام
  • آيات نازله در باره على عليه السلام
  • علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را
  • دو دليل عقلى و اصولى جانشینی امام علیی علیه السلام
  • ​ سخنى چند با اهل سنت
  • از ولادت تا وفات حضرت زینب (سلام الله علیها)
  • روزمعلم مبارک
  • روزمعلم مبارک
  • شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
  • مبعث پیامبراعظم صلی الله علیه وآله مبارکباد
  • اعیادشعبانیه برجمیع مسلمین مبارک
  • میلادباسعادت امام حسن مجتبی علیه السلام مبارکباد
  • امام زمان علیه السلام
  • میلادباسعادت امام رضاعلیه السلام مبارکباد
  • مقاله نویسی
  • شهادت امام جوادعلیه السلام
  • میلادامام هادی علیه السلام مبارکباد
  • رحلت پیامبراکرم یاشهادت؟
  • دهـــــــــــــه فجــــــــــــــربرانـــــــــــــــــقلابیون مبــــــــــــــارکــــــــــــــباد
  • مســــــــــــــابـــــــــــــــــــقه گــــــــــــروهی رشـــــــــــــــــد6
  • بانوی کرامت
  • اعمال مستحب ماه رمضان + فضایل آن
  • صلوات:ذکری با بی نهایت فضیلت و ثواب
  • معرفی کتاب
  • میلادامام حسن مجتبی مبارکباد
  • شهادت امام على (عليه السلام)   تسلیت باد
  • کتاب‌شناسی امام علی(علیه السلام)
  • دهه کرامت
  • مقام و فضیلت زیارت حضرت معصومه(سلام الله علیها)
  • یاامام رئوف ادرکنی
  • شهادت امام جوادعلیه السلام
  • عیدغدیرمبارک
  • قیام عاشورا
  • دهه فجرمبارک
  • نسل کشی درمیانمار
  • مسلمانان میانمار
  • میلادباسعادت امام علی علیه السلام برشیعیان مبارکباد
  • مبعث پیامبراعظم صلی الله علیه وآله مبارکباد
  • یاامام زمان علیه السلام
  • کالای ایرانی
  • یازینب کبری سلام الله علیها
  • یاجوادالائمه ادرکنی
  • یازهرای اطهرسلام الله علیها
  • حمایت کالای ایرانی
  • شهادت امام علی علیه تسلیت باد
  • روز جهانی قدس گرامی باد
  • شهادت امام صادق علیه السلام
  • میلادحضرت معصومه علیهاالسلام مبارکباد
  • میلادامام رضاعلیه السلام
  • یاباقرالعلوم
  • آثار و فواید تربت امام حسین (علیه السلام)
  • امام حسین علیه السلام
  • افیس 2013
  • يامام رضاعليه السلام
  • ياكريمه اهل بيت
  • ماه صفر
  • میلاد رسول خدا صلی الله علیه و آله
  • هفته کتاب
  • میلادامام صادق علیه السلام
  • قاسم سلیمانی
  • سردارحاجي زاده
  • امام موسی کاظم علیه‌السلام
  • شهادت امام صادق علیه السلام
  • راهت ادامه دارد ای برادرمن
  • راهتان پررهرو

  •  Random photo 

    کتاب‌شناسی امام علی(علیه السلام)

     
      بایدهاونبایدهای قیام عاشورا ...

    مقاله بایدهاونبایدهای قیام عاشورا

    چکیده

    در این مقاله سخن از ضرورت ها و بایدهای مطالعاتی قیام امام حسین (ع) است; و این که بنا بر کدام بینش ها و روش های پژوهشی ای باید قیام امام (ع) را بررسی نمود؟

    بر این اساس، نخست دو دیدگاه الهی (مابعدالطبیعی)، و انسانی - تاریخی از یکدیگر تفکیک و ملاحظات مربوط به هریک به اختصار بررسی شده است . در دیدگاه انسانی - تاریخی نیز هشت بینش و روش مطالعاتی به اهل تحقیق و نظر پیشنهاد شده است .

    در بررسی پیامدهای قیام نیز به منظور پرهیز از طولانی شدن سخن، تنها به پیامدها و تاثیرات سیاسی و خصوصا روان شناختی قیام پرداخته شده است .

    واژه های کلیدی: قیام عاشورا، بینش ها، روش ها، گزارش ها، بایدها، پیامدها .

    درباره ی قیام عاشورا سخنان بسیاری گفته و نوشته شده است . شاید به جرات بتوان گفت که کم تر رخدادی در تاریخ اسلام این همه مورد بحث قرار گرفته است و اهل اندیشه و نظر و قلم درباره ی آن، قلم فرسایی کرده اند; اما باز از هر که می شنویم و هر چه می خوانیم حدیث نامکرر است . به راستی علت و رمز این همه پیچیدگی چیست؟ آیا علت «اختلافات و تعارضاتی است که در مدارک مربوط به این مسئله وجود دارد و به همین جهت در تشخیص حقیقت این قیام نظرهای متضادی اظهار شده است؟» (صالحی نجف آبادی، ص 4).

    البته جای تردید نیست که از این واقعه و رویداد بزرگ و سرنوشت ساز تاریخ صدر اسلام گزارش های موثق و قابل اعتمادی که همه ی زمینه ها، اسباب، مقتضیات، علل و نیز تقدم و تاخر زمانی حوادث را به درستی و دقت منعکس کرده باشند در دست نیست; و از این رو کار پژوهشگر امروزی، که به دیده ی تحلیل - و نه صرفا نقلی و روایی و وصفی - بدان می نگرد، با مشکلات و موانعی جدی و اساسی مواجه می شود; اما حقیقت آن است که علت این پیچیدگی تنها اختلافات و تحریفات و جعلیات فراوان در اسناد و مدارک برجای مانده از این واقعه نیست . اگر چنین نقص هایی در مدارک مربوط به این واقعه وجود نداشت، شاید امروزه ما می توانستیم تنها به واقعیت تاریخی آن پی ببریم، نه به همه ی ابعاد و زوایای آن; زیرا تاریخ در نگاه نخست بر واقعیات عینی دلالت دارد و این به معنا و مفهوم روایی و نقلی و وصفی است و اتکای صرف به اخبار و روایات افاده ی علم به معنای حقیقی نمی کند .

    آنچه در مطالعات تاریخی (تاریخ انسانی) اهمیت تام و تمام دارد این است که بدانیم با پدیده ای تک بعدی و تک ساحتی به نام انسان مواجه نیستیم . مشکل اساسی در مطالعات مربوط به تاریخ انسانی، آن است که انسان گر چه موجودی مخلوق و محدود است، اما در محدوده ی جدول وجودی اش دارای ابعاد و جنبه های گوناگون است و به همین علت خلاف دیگر پدیده ها که از ظاهری مادی و کمی با کنش هایی ثابت و یک نواخت در طول حیات خود برخوردارند، به دام و کمند کشف روابط علت و معلولی و قانونمندی های مادی و فیزیکی درنمی آید . تفاوت انسان هوشمند و دارای اختیار و آزادی با دیگر پدیده ها که فاقد این امتیازات هستند آن است که جریان حوادث و حرکت تاریخی اش قابل پیش بینی نیست و هرگز نمی توان به طور صریح و جزمی درباره ی علل و اسباب جریان حیات تاریخی اش احکام جبری و قطعی صادر کرد .

    بنابر آنچه گذشت، بدون شک شناخت و بررسی تاریخ زندگانی و کنش ها و واکنش های شخصیت هایی روحانی که از مرتبه ی احکام و مقتضیات جبری و غریزی نفس خود فراتر رفته، به توانایی ها و استعدادهای مکنون در ضمیر خود پی برده اند، نسبت به دیگر انسان ها، که هم چنان در بند غرایزند و به مرتبه ی حیات مادی و موجود طبیعی نزدیک ترند، دشوارتر و بسیار پیچیده تر است .

    امام حسین (ع) به دور از هر باور فرقه ای یا وابستگی و تعصب قومی، یکی از نخبگان همه ی فصول حیات بشری است . نخبه ای از نخبگان دینی و روحانی که یکی از صحنه های شگفت تاریخ انسانی را آفرید . واقعه ای که عقل را از درک اسرارش عاجز کرده و به زانو نشانده است .

    بنابراین، مهم ترین عامل پیچیدگی شناخت واقعه ی عاشورا آن است که رهبر این قیام، شخصیتی است که عشق و عقل، عرفان و برهان، دیانت و سیاست، حقیقت و واقعیت، دنیا و آخرت، شور و شعور، شعر و شمشیر، روح و تن، فکر و فقه، همه و همه را درهم آمیخته و منشوروار از هر ضلع و زاویه ای تلالؤ و جلوه گری خیره کننده ای دارد . پیچیدگی روح و شخصیت او هزاران پیچ و تاب در قوه ی عقل و فهم شاهدان و همه ی کسانی که درباره ی قیام او گفته و نوشته اند درافکنده است .

    نگارنده ادعا ندارد که این مقاله بتواند با قید و بند الفاظ، گره ای از این معما را بگشاید، بلکه فقط کوششی است که از کشش مهر آن شهید فرزانه ی همیشه جاوید حاصل آمده است . امید است که در آینه ی جمیل جمالش به تماشای جلوه های جمال الهی بنشینیم .

    دو دیدگاه و نگرش کلی در زمینه ی ضرورت قیام امام حسین (ع) ذهن پیروان و همه ی مسلمانان و به طور کلی پژوهشگران عرصه ی تاریخ و به ویژه تاریخ اسلام را به خود مشغول کرده است و هر یک طرف داران و مخالفانی دارد .

    دیدگاه نخست منظر الهی (متافیزیکی) است . بر اساس این دیدگاه خداوند چنین مقدر کرده بود که امام با جمعی از پیروان و یاران صدیق و مخلصش برای حفظ و نجات اسلام به شهادت برسند . مشخصه های این دیدگاه عبارت اند از:

    الف) امام انسانی است مافوق انسان، با ویژگی ها و خصیصه های علم مخصوص و عصمت، یا به تعبیر روش تر، نظرکرده ی الهی است .

    ب) قیام عاشورا رویدادی فراتاریخی است; زیرا امام فراانسان است .

    ج) قیام و شخصیت امام (ع) فراتاریخی و غیرقابل تحلیل و کنکاش عقلی است .

    د) تسلیم و توکل و نهایتا نفی الگوگیری از قیام امام (ع).

    ه) امام (ع) مامور عمل به تکلیفی است که خداوند تقدیر کرده است; یعنی شهادت و کشته شدن .

    این دیدگاه که به طور سنتی بر ذهن شیعیان سایه افکنده، عمیق ترین و خطرناک ترین تحریف را از شخصیت امام (ع) پدید آورده است و آن حضرت با چنین ذهنیتی فقط و فقط مورد تقدیس و تکریم و مدح و رثا قرار می گیرد . تقدیس و مدح و رثا و عزاداری با این بینش، نه تنها رفتار پیروان آن حضرت، که شخصیت آن امام را نیز واژگونه می نمایاند . عناصر حقیقت طلبی، معرفت جویی و آگاهی بخشی، ظلم ستیزی، عدالت طلبی، شورآفرینی از سرعشق و شعور، مبارزه با کج روی و انحراف و زر و زور و تزویر تا مرز شهادت و . . . از مراسم و مجالس عزاداری رخت برمی بندد; و درنتیجه قیام و شخصیت امام کارآمدی خود را در جنبه های فکری، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، عرفانی و . . . از دست می دهد . ناگفته نماند که با شکل گیری انقلاب اسلامی در ایران و روشنگری های خردمندانه ی حضرت امام خمینی (ره) و اندیشمندانی دیگر . . . افق های نوینی در بررسی و رویکرد به قیام عاشورا گشوده شده است; افق های تازه ای که در دیدگاه دوم به اختصار به آنها خواهیم پرداخت .

    نگارنده قصد ندارد که دیدگاه الهی درباره ی قیام عاشورا را مورد انکار و یا بی توجهی قرار دهد . اساسا انکار و حتی بی توجهی به منظر الهی در فهم و تحلیل قیام عاشورا خواه ناخواه به نادیده انگاشتن روایات بسیاری خواهد انجامید که، اگر صحت آنها به طور یقین مورد تایید قرار نگیرد، جرح و تعدیل اسناد و اثبات جعل و تحریفشان نیز دشوار است . رسول خدا (ص) و علی بن ابی طالب (ع) در روایات متعددی، نه فقط بنابر علم مخصوص نبوت و امامت، بلکه بر اساس درک عمیقی که از واقعیات زمانی و مکانی خود داشتند، از کشته شدن امام حسین (ع) خبر می دهند . تنها به ذکر این کلام از علی (ع) بسنده می کنیم که هنگام برپا شدن هنگامه صفین وقتی از کوفه حرکت کرد و به سرزمین کربلا رسید آن حضرت توقف کرد و گریست و سپس فرمود:

    هذا والله مناخ رکابهم، و موضع منیتهم، فقیل له: یا امیرالمؤمنین ما هذا الموضع؟ فقال: هذا کربلاء و یقتل فیه قوم یدخلون الجنة بغیر حساب . ثم سار و کان الناس لایعرفون تاویل ما قال، حتی کان من امر الحسین بن علی (ع) و اصحابه بالطف ما کان، فعرف حینئذ من سمع کلامه مصداق الخبر فیما انباهم به; (شیخ مفید، ج 1، ص 333) همین جا، به خدا، جای خوابیدن مرکب ها و موضع کشته شدن آنهاست . به او عرض شد: ای امیرمؤمنان این جا چه جایی است؟ فرمود: این جا کربلاست و گروهی در این جا کشته خواهند شد که بی حساب وارد بهشت شوند . این سخن را فرمود و به راه افتاد و مردم معنای سخن آن حضرت را ندانستند تا جریان کربلای حسین (ع) و یارانش پیش آمد; پس آن گاه آنان که سخن امیرالمؤمنین (ع) را شنیده بودند صدق گفتار آن حضرت را دانستند .

    چنین پیش آگاهی هایی تنها محدود به شهادت امام حسین (ع) نیست . پیش آگاهی های رسول خدا (ص) درباره ی کشته شدن علی (ع) و یا کشته شدن عمار یاسر به دست گروه ستمگر و فتح کاخ های کسری در بین النهرین و ایران و کاخ های قیصر در شام و . . . همه حکایت و دلالت بر چنین معنایی دارد که امام حسین (ع) یا به دلالت اخبار نبوی و علوی و یا به طریق ادراک وجدانی و اشراقی از شهادت خود کاملا آگاه بود و نیک می دانست که نه با وجود سلطه ی متعصبانه ی اموی که بر همه ی مقدرات امور اسلام و مسلمین چیرگی یافته اند، امید پیروزی هست و نه می توان به علت روحیات و فکر و فرهنگ قبیله ای حاکم بر همه ی بلاد اسلامی زیر سیطره ی عرب، و از آن جمله کوفه، دل به دعوت و ثبات فکری و عملی آنان (مردم کوفه) خوش کرد و صرفا با اتکا به آنان رهسپار کوفه شد . صحت این مدعا از آن جا برمی آید که اولا، آن حضرت در طول خلافت پنج سال و سه ماهه ی برادرش، به خوبی از اوضاع اجتماعی، فکری، سیاسی و . . . شهر کوفه آگاهی داشت; ثانیا، چگونه می توان پذیرفت افرادی چون عبدالله بن عباس و محمد بن حنفیه و نیز شخصی شاعر، چون فرزدق، به آن حضرت هشدار دهند که به کوفه نرو (طبری، ج 4، ص 290) و همه ی اهل نظر آن روزگار از اوضاع عراق و کوفه آگاهی کامل دارند و تنها - العیاذ بالله - امام حسین (ع) ناآگاه است؟ امام حسین (ع) خود از همه ی آنان به شرایط آن روزگار آگاه تر بود و مهم تر آن که آنچه را امام می دانست آنان نمی دانستند و از آن غافل بودند و آن خطر بزرگی بود که اسلام و مسلمین را تهدید می کرد . عمق خطر آن بود که با به خلافت رسیدن یزید که سمبل و نماد تمام نمای جاهلیت و فرهنگ شرک و کفر عرب پیش از اسلام بود، اسلام و اسلامیت به یک باره رنگ می باخت .

    شایان ذکر است که مسئله و خطر مهم، نه شخص یزید، بلکه حاکمیت یافتن جریانی انحرافی به نام «طلقاء» بود که سرسخت ترین دشمنان اسلام و مسلمین بودند و بیست و یک سال تا فتح مکه در برابر اسلام ایستادگی کردند و سرانجام نیز پس از غلبه ی نظامی - سیاسی پیامبر (ص) بر مکه در رمضان سال هشتم هجری، قریش باقی مانده بر شرک و کفر و اشرافیت قبیله ای، از سر ترس و یا طمع (سیاست تالیف قلوب) به اسلام درآمدند و رسول خدا (ص) آنان را طلقاء (جمع طلیق)، یعنی آزادشدگان نامید، تا هویت و چهره ی واقعی آنان در آینده ی جامعه ی اسلامی گم نشود; و از آن جا که تاریخ و رویدادهای تاریخی کلیتی به هم پیوسته اند، زمینه های شکل گیری قیام عاشورا را باید از سقیفه جست وجو کرد و اصلی که به ناحق در آن جا بنا نهاده شد و مسیر تاریخ اسلام را چنان رقم زد که فاطمه ی زهرا (س) غمگنانه از دنیا به جوار رضوان خداوند شتافت; علی (ع) عمرش را سوگمندانه و غریبانه سپری کرد و سرانجام به دست جریان انحرافی دیگری به نام خوارج به شهادت رسید; امام حسن (ع) از سر اجبار و اضطرار تن به صلح داد و امام حسین (ع) برای دریدن نقاب نفاق از چهره ی شرک و کفری که به نام اسلام بر مسند خلافت و جانشینی رسول خدا (ص) تکیه زده بود، آگاهانه و آزادانه تن به شهادت داد; بنابراین، خطر اصلی برای اسلام و مسلمین شخص یزید نبود، بلکه خطر جریانی به نام طلقاء بود که یزید پس از پدرش نماد و سمبل کامل آن به شمار می رفت و امام حسین (ع) ضرورت قیام برضد این جریان را نیک دریافته بود و می دانست که کشته خواهد شد، هم چنان که از پدر و جدش شنیده بود . ذکر دو روایت زیر در آگاهی امام به شهادتش تایید بیش تری خواهد بود .

    زمانی که امام (ع) می خواست از مدینه بیرون رود، ام سلمه، همسر پیامبر (ص)، به ایشان عرض کرد:

    لاتخرج الی العراق فقد سمعت رسول الله (ص) یقول: یقتل ابنی الحسین بارض العراق .

    و امام در جوابش فرمود:

    انی و الله مقتول کذلک و ان لم اخرج الی العراق یقتلونی ایضا (موسوعة کلمات الامام الحسین، 293).

    امام (ع) به برادرش محمد بن حنفیه در مکه فرمود:

    اتانی رسول الله بعد ما فارقتک فقال: یا حسین اخرج فان الله شاء ان یراک قتیلا (همان، 329).

    برای پرهیز از طولانی شدن کلام، تفسیر دیگری از دیدگاه نخست را در بررسی منظر دوم، یعنی منظر انسانی - طبیعی عرضه خواهیم داشت .

    منظر دوم منظر انسانی - طبیعی است . کلیت و مشخصه های این دیدگاه عبارت اند از:

    الف) امام ماهیت و هویتی انسانی دارد، اما انسانی مافوق و در عین حال، تاریخی (نظریه ی نخبگی) و قابل بررسی .

    ب) قیام ماهیتا رویدادی تاریخی و قابل مطالعه و تحلیل تاریخی است .

    ج) تحلیل قیام در چهارچوب جدول حیات فردی و جمعی انسانی صورت می گیرد .

    د) شخصیت و قیام امام بر دو محور و دو خصیصه ی ذاتی انسان، یعنی آگاهی و اختیار قرار دارد .

    ه) از شخصیت و قیام امام می توان الگوگیری نمود; چون از منظر انسانی - طبیعی قابل بررسی است .

    نخست باید یادآور شویم که نگریستن به شخصیت و قیام امام حسین (ع) از این منظر، نه تنها از شان و مرتبت والای آن حضرت و قیامش نمی کاهد، که شاید سیمای حقیقی امام و حرکت او را بهتر بشناساند .

    از آن جا که شخصیت امام ماهیتی طبیعی و انسانی دارد، قیام آن حضرت و فلسفه، انگیزه ها، اهداف، فرایند و تاثیرات و پیامدهای آن نیز باید در چهارچوب جدول حیات فردی و جمعی انسان مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد، نه خارج از این چهارچوب; زیرا خارج ساختن امام از دایره ی بررسی حیات طبیعی و انسانی بزرگ ترین تحریف را در پی دارد و دریچه ی تجزیه و تحلیل علمی و معرفت شناسانه ی آن را می بندد . شاید همین نوع نگاه مقدس مآبانه، که خود انحرافی در اندیشه و عقل بشری است، سبب شده باشد که ما شیعیان نگاه کارکردگرایانه به زندگانی انبیا و اولیای الهی نداشته باشیم و - با وجود محبت زایدالوصفی که به آن بزرگواران داریم - به سبب فقدان یا ضعف معرفتی به آنان، نتوانسته ایم از آنان الگویی مؤثر و سازنده و کارآمد در همه ی جنبه های حیات فردی و جمعی خود به دست آوریم .

    اگر این منظر را در مطالعه و بررسی قیام امام حسین (ع) بپذیریم، ناگزیر باید تبعات و پیامدهای آن را نیز بپذیریم . نخستین پیامد پذیرش این دیدگاه آن است که از نظریه پردازی و فرضیه سازی برای راه بردن به شناخت ابعاد مختلف قیام ابا نکنیم و نظریه را با نظریه و فرضیه را با فرضیه پاسخ دهیم .

    الگو و طرح مطالعاتی در بررسی قیام عاشورا

    قیام عاشورا را باید با تنوع بینش ها و روش های علمی بررسی نمود . متاسفانه بسیاری از نوشته های مربوط به قیام امام حسین (ع) فاقد روشمندی بینش علمی اند . نه فرضیه ی مشخصی، نه مجهول معینی و نه هدف و ضرورت به خصوصی را در نظر دارند; و ملامت بارتر این است که از روش مطالعاتی و تحقیقاتی مربوط به حوزه ها و رشته های تخصصی بی بهره اند . در این گونه آثار همه چیز به چشم می خورد، جز حرف و سخن نو و به قول خواجه حافظ، جز فکرتر . تکرار مکررات در این آثار، رغبت خواندن را از خواننده می گیرد; بنابراین، در بررسی قیام امام حسین (ع) باید از بینش و روش علمی مشخص و تعریف شده ای پیروی کرد و به اصول و مبانی اخلاق علمی پایبند بود; همچون: حقیقت جویی، پرهیز از تعصب و جانب داری، تلاش برای درک واقع و نه حمل پیش فرض ها و معتقدات خود بر موضوع و واقعیت مورد تحقیق، امانت داری در بهره گیری از منابع قدیم و جدید، تحمل نقد علمی دیگران، پرهیز از تنگ نظری و . . . .

    در این مطالعات هشت بینش و روش زیر در خور توجه است:

    1- بینش و روش روایی .

    2- بینش و روش فلسفه ی تحلیلی تاریخ .

    3- بینش و روش فلسفه جوهری تاریخ .

    4- بینش و روش دینی (و فقهی).

    5- بینش و روش سیاسی .

    6- بینش و روش جامعه شناسی تاریخی (مردم شناسی).

    7- بینش و روش روان شناسی .

    8- بینش و روش عرفانی .

    بنابر هریک از بینش ها و روش هایی که برشمردیم، فرضیات، پرسش ها، روش ها، اهداف و ضرورت های خاصی مطرح می گردد . که در این جا صرفا برای گشودن افق هایی تازه به اختصار، به بیان فرضیات و پرسش ها و . . . درباب هریک خواهیم پرداخت .

    1- مطالعه و بررسی قیام بنابر بینش و روش روایی:

    بر این اساس باید درباره ی قیام امام (ع) کتاب شناسی و نیز ماخذشناسی جدی ای صورت پذیرد . اساس استوار و نیرومندی را برای مطالعات و تحقیقات بعدی فراهم می آورد . کتاب شناسی و ماخذشناسی با روش نوین از ضروریات مهمی است که مورد غفلت جدی قرار گرفته است . هنوز روایات و اخبار سره از ناسره تفکیک نشده اند . هنوز روایاتی که از حاضران و شاهدان در جریان قیام اخذ شده اند و روایاتی که مآخذ دیگری داشته اند از هم متمایز نیستند; خصوصا سهم بازماندگان خاندان امام در نقل و گزارش صحیح ماوقع روشن نیست .

    براین اساس، هریک از کتاب های نگاشته شده درباره ی قیام امام (ع) باید از طرق مختلف رجالی، درایتی، علم علل، مطابقه و مقایسه ی روایات با یکدیگر، تطبیق روایات با قراین و شواهد عقلی، طبیعی و مقتضیات تاریخی ارزیابی شوند; و کسی قادر به انجام چنین پژوهشی است که با فن کتاب شناسی و مکاتب و روش ها و بینش ها و نیز انواع تاریخ نگاری آشنایی داشته باشد .

    2- مطالعه و بررسی قیام بنابر بینش و روش فلسفه ی تحلیلی تاریخ:

    بنابر این بینش و روش مفاهیمی چون گذشته، حال و آینده و انواع برداشت ها و تبیین های موجود درباره ی تاریخ، نظیر تبیین های قانونمند، عقلانی، علی و روایی و مسائلی چون: مورخان چه چیزی را شواهد، مدارک یا تبیین تلقی می کنند و آیا نتایج و دستاوردهای آنان واجد حقیقت عینی است یا خیر؟ و آیا داوری های اخلاقی درباره ی شخصیت های تاریخی وظیفه ی مورخ است یا خیر، بررسی می شود (نوذری، ص 23- 25). به طور کلی در این بینش و روش دو نوع نگاه و رویکرد را باید از هم تفکیک کرد: یکی رویکرد ارزشی و یا نگاه باورمندانه به دین و کنش های دینی و از آن جمله قیام امام حسین (ع) است . که منظری درون دینی دارد . دیگری رویکرد معرفت شناختی است که منظری بیرون دینی دارد . بنابر این رویکرد پژوهشگر نه از موضع ارزشی که از موضع معرفت شناختی به قیام امام حسین (ع) می نگرد و در قدم اول درصدد آن است که اثبات کند آیا موضوع قیام امام حسین (ع) و به طور کلی پدیده ی دین، دانش و معرفت است و ارزش معرفتی دارد یا خیر؟

    از آن جا که در فهم و داوری مطابق با واقع در مطالعات تاریخی اختلاف آرای بسیاری وجود دارد، وظیفه ی کارشناس و متخصص کارآمد علم تاریخ این است که بتواند بنا بر مبانی و اصول و روش های علمی، تحلیل و داوری خود را از رویدادها قابل دفاع عقلی و علمی (معرفتی) بنماید; به عنوان مثال، یکی از پرسش های اساسی در ارتباط با قیام عاشورا این است که چرا امام حسین (ع) عراق و کوفه را برای قیام برگزید و حج را در مکه به عمره تبدیل کرد و رهسپار آن دیار شد؟ چرا در مدینه یا مکه یا بنا به پیشنهاد عبدالله بن عباس (دینوری، ص 224) به یمن نرفت؟ سطحی ترین پاسخ این است که امام دعوت مردم کوفه را اجابت کرد; از این رو رهسپار این شهر شد، زیرا امام می بایست بر مردم کوفه و نیز در محکمه ی تاریخ حجت را بر همگان تمام کند تا بعدها مدعی نشوند که «اگر امام به ندای آنان پاسخ مثبت می داد می توانست به تشکیل حکومت ناب دینی امیدوار شود و بنی امیه یا طلقاء و لعناء را از اریکه ی قدرت به زیر کشد» . اما بعد چنین نشد و امام به شهادت رسید . این پاسخی است ساده و سطحی که قطعا درک واقع بینانه ای از شخصیت و حرکت امام به ما نمی دهد .

    ایراد اساسی به پاسخ ساده و سطحی فوق این است که نمی توان از این معنا غفلت ورزید که به هرحال امام لااقل چون دیگر مردان سیاست آشنای آن روزگار، مانند عبدالله بن عباس و یا فرزدق، به اوضاع و شرایط فکری و روحی و زمینه های اجتماعی - سیاسی کوفه آشنا و آگاه بود . شهری که او بیش از پنج سال در خلافت ناکام پدر و برادر بزرگوارش در آن زیسته بود و از نزدیک با فضای فکری، فرهنگی، سیاسی و . . . آن آشنا بود; بنابراین، نمی توان امام را - العیاذ بالله - شخصیتی پنداشت که از سر ساده نگری به دعوت و وعده های مردم کوفه دل خوش کرده و بعد هم در دام فریب تذبذب فکری و روانی آنان گرفتار آمده و لاجرم به کشته شدن خود و یاران و نیز اسارت خاندانش تن داده باشد .

    به نظر نگارنده، یکی از مهم ترین دلایل انتخاب عراق و شهر کوفه برای قیام، آن بود که اولا بذر اندیشه های تشیع در آن جا پاشیده شده بود و مناسب ترین شرایط را برای قیام داشت و ثانیا بین النهرین (یا عراق) به مرکزیت شهر نوبنیاد کوفه، به تعبیر علی بن ابی طالب (ع)، محل گردآمدن رجال و اموال بود (ر . ک: ابن اعثم، ج 1، ص 447) ; یعنی عراق و کوفه مرکز ثقل حیات اجتماعی و تنوع قومی و نیز مرکز ثقل حیات اقتصادی برای مسلمانان بود . مهم تر از مرکزیت اجتماعی و اقتصادی عراق، این سرزمین کانون دیرپای حیات دینی، فرهنگی، علمی و محل تلاقی و آمیزش نحله ها و تضارب آرای پیروان مختلف ادیان و مذاهب ومیراث دار فرهنگ و تمدن ساسانی بود که بر شکل گیری فرهنگ و تمدن اسلامی سهم شایانی داشت; بنابراین شاید به این دلیل بود که امام حسین (ع) برخلاف دیگران، چشم به افق های دور دوخته بود . او خود بهتر از دیگران می دانست که نمی توان به دعوت و وعده های مردم کوفه دل خوش کرد; اما این نکته ی عمیق و دقیق را هم به خوبی می دانست که به لحاظ شرایط خاص دینی، مذهبی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، مدنی و . . . ، اگر بذری در عراق پاشیده می شد، تلف نمی شد و به سرعت رویش و پویش می یافت . حال اگر امام (ع) به پیشنهاد دیگران محل دیگری را برای قیام برمی گزید، محل امنی چون یمن یا مناطقی در حجاز، ایران و . . . ، می توانست به اهدافی که در سر داشت برسد؟ آیا به راستی قیام عاشورا در کربلا با درنظر داشتن همه ی شرایط و اوضاعی که برشمردیم در ترمیم و تعیین سرنوشت اسلام اثرگذارتر از دیگر مناطق نبود؟ (فاعتبروا یا اولی الابصار).

    3- مطالعه و بررسی قیام بنابر بینش و روش فلسفه ی جوهری تاریخ:

    این بینش و روش، ناظر به مفاهیم جوهری، یعنی مسائل و مباحث بنیادی در اندیشه ی تاریخی است . مسائل و مباحثی که ناظر به زمان و مکان معینی نیستند; و درحقیقت بر آن است که از فلسفه ی وجودی انسان، خصلت ها، توانایی ها و کارکردهایش، آغاز و فرجام تاریخ، ماهیت وجود و موجود تاریخی، فلسفه و رمز و راز تحول و تغییر و تکامل یا انحطاط انسان تاریخی، جبر و اختیار و ده ها مسئله ی دیگر بحث کند . نکته ی حایز اهمیت آن است که فلسفه ی جوهری تاریخ، قدیمی تر از فلسفه ی تحلیلی است و ادیان آسمانی در طرح و باروری چنین بینشی نقش و سهم شایانی داشته اند، اما جای تاسف است که از این منظر کم تر به پیامدها و ره نمودهای کتب آسمانی توجه شده است و اندیشمندان (خواه فیلسوف یا مورخ) از این منظر به تاریخ و یا مفهوم جوهری آن نپرداخته اند . در میان همه ی تفاسیری که بر قرآن کریم نوشته شده است به ندرت می توان به تفسیری برخورد که اندیشه و منطق تاریخی را پایه و شالوده ی تفسیر آیات قرار داده باشد; بنابراین، منظر فلسفه ی جوهری تاریخ بابی است که هنوز چندان بر ذهن متفکران مسلمان گشوده نشده است; (ما اکثر العبر واقل الاعتبار).

    4- مطالعه و بررسی قیام بنابر بینش و روش دینی (احیاگری):

    بنابر دیدگاه بسیاری از گزارشگران و مورخان قدیم و جدید، واقعه ی عاشورا و قیام امام حسین (ع) غالبا بنابر ماهیت سیاسی مورد مطالعه وبررسی قرار می گیرد; بدان معنا که یکی از شخصیت های معتبر و برجسته ی سیاسی آن عصر بر ضد خلیفه و دستگاه خلافت اموی دست به قیام زده تا به امید مدد مردم و هواداران کوفی خود تحولی در عرصه ی سیاسی و حکومتی پدید آورد و خود حکومتی مبتنی بر معیارها و ارزش های دینی تشکیل دهد .

    اما اندک آشنایی با شخصیت امام حسین (ع) این حقیقت را به روشنی می نمایاند که او سیاست مداری تشنه ی قدرت نبود و بیش و پیش از شخصیت و نخبه ای سیاسی، باید نخبه ای دینی ترسیم گردد . نخبه ای که احیای دین و اصلاح امت جدش از انحرافات فکری، سیاسی و . . . دغدغه ی اصلی اش بود . هرچند که قیام او ماهیتی سیاست گرایانه وافشاگرانه داشت، اما الزاما نباید در محدوده و چهارچوب تنگ سیاست و قدرت مورد بررسی قرار گیرد .

    سخنان و ره نمودهای آن حضرت در طول قیام، خود بهترین شاهد و گواه بر اهداف امام است . آن جا که در نامه ای خطاب به اشراف بصره نوشت:

    و قد بعثت رسولی الیکم بهذا الکتاب وانا ادعوکم الی کتاب الله و سنة نبیه، فان السنة قد امیتت و ان البدعة قد احییت » (موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 315). همانا نماینده ام را با این نامه به سوی شما فرستادم . من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش (ص) دعوت می کنم; زیرا در این زمان سنت مرده و بدعت زنده است .

    و یا در وصیت نامه اش به محمد بن حنفیه نوشت:

    وانی لم اخرج اشرا ولابطرا ولامفسدا ولاظالما وانما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی، ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر واسیر بسیرة جدی و ابی علی بن ابی طالب (همان، ص 291) ; من برای خودخواهی و گردن کشی و فتنه انگیزی و ستمگری خارج نشدم، بلکه به قصد اصلاح امت جدم خروج کردم . می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و بر سیره ی جدم (ص) و پدرم علی بن ابی طالب (ع) رفتار کنم .

    آن جا هم که در بین راه به فرزدق فرمود:

    ان هولاء قوم لزموا طاعة الشیطان وترکوا طاعة الرحمن واظهروا الفساد فی الارض وابطلوا الحدود وشربوا الخمور واستاثروا فی اموال الفقراء والمساکین وانا اولی من قام بنصرة دین الله واعزاز شرعه والجهاد فی سبیله لتکون کلمة الله هی العلیا (همان، ص 336) ; این ها جماعتی هستند که از شیطان اطاعت، و طاعت رحمان را ترک و فساد را در زمین آشکار و حدود را ابطال کرده اند . خمر می آشامند و در اموال فقرا و مساکین طبق میل و هوای خود تصرف می کنند و من شایسته ترین فرد به یاری دین خدا و اعزاز شریعت او و جهاد در راه او هستم تا علو و عظمت از نام خدا باشد .

    در همه ی عبارات فوق اصلی اساسی را که امام برای هدف قیام خود بیان می دارد، احیای دین خدا و سنت پیامبر خدا (ص) و سیرت پدرش علی (ع) است . در هیچ کدام از عبارات فوق و یا شاید در سخنان دیگر امام به این معنا برنمی خوریم که من قیام می کنم تا قدرت را به کف آورم و حکومت تشکیل دهم . نکته ی لطیف دیگر آن است که اساسا همه ی کسانی که موفقیت امام (ع) را در کسب قدرت و تشکیل حکومت - با توجه به شرایط و جو حاکم آن روزگار - غیرممکن می دانستند از همراهی و یاری امام کناره گیری کردند; زیرا آنان شرط همراهی و یاری را موفقیت امام در تشکیل حکومت می دیدند و امام شرط همراهی و یاری را تلاش خالصانه و صادقانه برای احیای دین و سنت و سیره ی نبوی و علوی می دانست .

    بنابر آنچه گذشت، علاقه مندان به مطالعه ی تاریخ اسلام و خصوصا پژوهشگران باید مراقب باشند که بنا بر غلبه ی فکر حاکم بر اذهان که انگیزه و هدف امام (ع) از قیام را کسب قدرت و تشکیل حکومت می دانستند به این واقعه ی مهم و شگفت تاریخ صدر اسلام ننگرند و به داوری آن ننشینند .

    5 . مطالعه و بررسی قیام بنابر بینش و روش سیاسی:

    در روش بررسی قیام از منظر دینی اشاره شد که اصلی ترین هدف امام از قیام احیای دین خدا و سنت پیامبر (ص) بود; اما این بدان معنا نیست که قیام آن حضرت به دور از جهت گیری ها، روشنگری ها و افشاگری های سیاسی بوده است . حرکت آن حضرت از آغاز تا انتها ماهیت سیاسی نیز داشت; اما ماهیت روشنگرانه و افشاگرانه و نه ماهیت قدرت طلبانه و سیاست مدارانه .

    نگارنده براین باور است که جنبه ی سیاسی قیام امام (ع) را باید بنابر روشنگری و افشاگری سیاسی موردتوجه و تامل قرار داد، نه بنابر قدرت طلبی . کسب قدرت و تشکیل حکومت ابزارها، لوازم و شرایط خاص خود را می طلبد که در آن زمان برای امام فراهم نبود و آن حضرت خود بهتر از دیگران به این حقیقت و واقعیت واقف بود; اما این که چرا امام به رغم چنین وقوفی دست به قیام زد؟ پرسشی است که باید پاسخ آن را در این سخن روشنگرانه ی امام (ع) دید که به برادرش محمد بن حنفیه فرمود:

    یا اخی والله لو لم یکن فی الدنیا ملجا ولاماوی لما بایعت یزید بن معاویة (همان، ص 289) ; ای برادر به خدا سوگند اگر در دنیا پناهگاهی هم نباشد، هرگز با یزید بن معاویه بیعت نمی کنم .

    آن حضرت در پاسخ مروان نیز - که از او خواست بیعت کند - فرمود:

    انا لله وانا الیه راجعون وعلی الاسلام السلام اذ بلیت الامة بوال مثل یزید (همان، ص 284) ; همه از خداییم و به سوی خدا می رویم . زمانی که امت اسلام به زمام داری چون یزید گرفتار آیند، باید فاتحه ی اسلام را خواند .

    در ادامه ی پاسخ به مروان فرمود:

    لقد سمعت جدی یقول: الخلافة محرمة علی آل ابی سفیان (همان، ص 284) ; از جدم رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است .

    اگر از منظر تاریخ تحولات اندیشه ی سیاسی در صدر اسلام به موضوع قیام امام حسین (ع) بنگریم و سخنان و رهنمودهای آن حضرت را نصب العین خود قرار دهیم، درمی یابیم که علل و ضرورت های تاریخی - سیاسی آن چه بود; درحقیقت نقطه ی آغاز انحراف در تاریخ اسلام زمانی بود که رسول خدا (ص) رحلت کرد و انصار و سپس مهاجران در سقیفه گرد آمدند و ، پس از مشاجرات فراوان، اصلی در سقیفه بنا نهاده شد که بنای تاریخی اسلام را به اعوجاج و انحراف کشاند; اصلی که بر زبان ابوبکر جاری شد که «الائمة من قریش; پیشوایان از قریش اند .» این اصل بر پایه ی تفکر و فرهنگ قبیله ای و نه اسلامی استوار بود . به نوشته ی مقریزی به تدریج پس از گذشت حدود یک ربع قرن از رحلت پیامبر (ص) بنی امیه که به لحاظ سابقه ی عداوت و کینه با اسلام و مسلمین از شایستگی برای خلافت و زمام داری برخوردار نبودند، نه از قرابت با پیامبر (ص) و نه از سابقه در اسلام و نه از وصایت; تنها با تمسک به این اصل وضع شده در سقیفه که «الائمة من قریش » ، گفتند: «نحن من قریش; ما هم از قریش هستیم » . گرچه در قریشی بودن آنان تردیدی نبود، ادعای پیشوایی و زمام داری آنان باطل و خواسته ای ناحق بود; اما سرانجام با تمسک به همین اصل و نیز خون خواهی عثمان و دیگر ترفندها و حیله ها توانستند ردای خلافت بر دوش گیرند و بر مسند خلافت تکیه زنند . بدین سان با روی کار آمدن معاویه، پسر ابوسفیان، که هر دو از طلقاء بودند، و پس از او تبدیل خلافت به ملوکیت و پادشاهی و به خلافت رسیدن یزید، زنگ خطر برای اسلام و قرآن و سنت پیامبر (ص) به صدا درآمد . در حقیقت با رحلت پیامبر (ص) که بار دیگر فکر و فرهنگ و ارزش های قبیله ای تجدید حیات خود را به عنوان جریانی واپس گرا در برابر جریان تفکر ناب دینی آغاز کرده بود، توانست به تدریج با رخنه در مناصب قدرت و مصادر ثروت به تجدید و تحکیم موقعیت از دست رفته ی خود در عصر نبوت نایل آید و پس از شهادت امام علی (ع) و صلح اجباری امام حسن (ع) معاویه با نام خلیفه ی پیامبر (ص) به حکومت رسید .

    بیست سال خلافت معاویه تمامی زمینه های نابودی و تحریف و انحراف اسلام را فراهم آورده بود، تا آن که یزید جانشین پدر شد و بر آن شد تا با اخذ بیعت اجباری از حسین بن علی (ع) آخرین نیرو و سنگر مقاوم در برابر اشرافیت بدوی قبیله ای را درهم شکند . حقیقت و واقعیت امر نیز آن بود که حسین بن علی (ع) و یزید سمبل ها و نمادهای دو جریان و دو فکر و فرهنگ بودند . حسین (ع) نماد و پاس دار اسلام و سنت نبوی که در خطر هدم و نابودی قرار گرفته بود و یزید نماد تمام عیار فکر و فرهنگ بدوی وجاهلی عرب . غلبه ی هریک بر دیگری و یا اطاعت و انقیاد و تسلیم یکی در برابر دیگری می توانست به معنای نابودی این و پیروزی جبهه ی مقابل باشد; از این رو، امام حسین (ع) به هیچ قیمتی حاضر به بیعت با یزید نشد و شهادت را پذیرفت تا عزت اسلام شکسته نشود و خود به ذلت نیفتد . همین و بس .

    غرض از بیان مطالب فوق آن است که اگر پژوهشگری بخواهد از منظر سیاسی به قیام امام بنگرد، باید محدوده ی کارکرد سیاسی قیام را بشناسد و به کلیت قیام از انگیزه تا اهداف و روش ها و . . . ماهیت سیاسی «تلاش به منظور کسب قدرت و تشکیل حکومت » نبخشد، چون این رویکرد افراطی نه تنها ابهامی را روشن نمی سازد که تردیدها، شبهات و ابهامات بسیاری را نیز در اذهان خواهد افکند .

    6- مطالعه و بررسی قیام بنابر بینش و روش جامعه شناسی تاریخی:

    جامعه شناسی تاریخی از دیگر رویکردهای مطالعاتی به قیام امام حسین (ع)، خصوصا درباره ی شناخت و بررسی زمینه های اجتماعی و بافت قبیله ای جامعه ی عرب است که موجبات تفرقه و انشعاب و گسست درونی جامعه ای (عراق به مرکزیت کوفه) می شد که دعوتگران امام به کوفه بودند . با همه ی نوشته ها و گفته ها درباره ی قیام عاشورا، متاسفانه تاکنون از منظر علم جامعه شناسی تاریخی شرایط و زمینه های اجتماعی قیام، که مبتنی بر بافت و نظام قبیله ای است، مورد توجه و بررسی جدی و دقیق قرار نگرفته و بدون چنین رویکردی، هم چنان ابعاد بسیاری از رویداد عاشورا در پرده ی ابهام قرار دارد . جالب توجه این جاست که معاویه بیش ترین بهره برداری سیاسی را از فضای حاکم بر نظام اجتماعی آن روزگار می کرد و خود نیز در دامن زدن به از هم گسستگی اجتماعی عراقیان نقش مؤثری داشت و با اتخاذ این روش ها و سیاست ها توانست سلطه ی بلامنازع خود را به مدت بیست سال بر سراسر قلمرو اسلامی آن روزگار حفظ کند .

    از سفارش های او به فرزندش یزید این بود که:

    «اگر عراقیان هر روز عزل عاملی را از تو بخواهند بپذیر; زیرا برداشتن یک حاکم آسان تر از روبه رو شدن با صد هزار شمشیر است » (ابن عبدربه، ج 5، ص 115).

    ونیز در ترسیم خطمشی و سیاست گزاری های خود در سفارش به یزید گفت:

    «امیدوارم آنان که پدر او را کشتند و برادرش را خوار ساختند گزند وی را از تو بازدارند» (همانجا).

    از این رو، شناخت بافت و نظام اجتماعی قبیله ای عرب و اطاعت و انقیاد افراد قبیله از شیوخ و سران و نیز، تلاش و کوشش شیوخ در حفظ و تامین منافع قبیله ای خود در رقابت با دیگر قبایل، تا اندازه ای ضروری است که به طور قطع و یقین پاسخ بسیاری از پرسش هایی که تاکنون مجهول مانده اند در گرو چنین رویکردی است . ضرورت و اهمیت مطلب فوق را زمانی می توان دریافت که بدانیم در بافت و نظام قبیله ای، پایگاه نخبگان و رهبرانی که اعتبارشان بر اعتقادات و ارزش های دینی استوار است عملا سست و لرزان می شود; زیرا عامل مهم همبستگی میان افراد قبیله عصبیت، نسب و حسب و حفظ منافع و موقعیت است، نه ارزش های انسانی - اسلامی . به همین علت علی بن ابی طالب و فرزندانش (ع) با وجود همه ی احترام و اعتبار معنوی و روحانی ای که در چشم و دل اعراب مسلمان داشتند، از نفوذ و اشرافیت قبیله ای بی بهره بودند و برخلاف آنان معاویه، یزید و همه ی کسانی که معتقد و پایبند به حفظ روابط و مناسبات سنتی قبیله ای بودند، هر چند از احترام و اعتبار معنوی بی بهره بودند، اقتدار و شوکت قبیله ای داشتند .

    امید است با چنین رویکردی که هم نظام قبیله ای مورد بررسی قرار می گیرد و هم نقش و کارکرد اجتماعی صحابه (مهاجران و انصار) و تابعان عرب و غیرعرب، بتوان افق های نوینی را در مطالعات تاریخی صدر اسلام گشود .

    7- مطالعه و بررسی قیام بنابر بینش و روش روان شناسی تاریخی:

    از چنین رویکردی باید با حزم و احتیاط بیش تری سخن گفت; زیرا چنین رویکردی تاکنون در مطالعات تاریخی به جد مغفول مانده است .

    روان شناسی تاریخی، هم فرد را متناسب با شرایط و زمینه های عصری و انسانی مورد مطالعه قرار می دهد و هم جامعه را، که مهم ترین نقش و سهم را در کنش ها و واکنش های سیاسی، اخلاقی، اجتماعی و . . . داراست .

    در بررسی قیام عاشورا می توان در حد پرسش چنین طرح کرد که آیا امامان معصوم شیعه (ع) هریک متناسب با ویژگی ها، حالات، استعدادها و تمایلات خاص خود رفتار می کردند، یا - بنابر دیدگاه کلامی - همه نور واحدی بودند؟ آیا به راستی امام حسن مجتبی (ع) روحیه ی ملایم و آشتی جویانه ای داشت و امام حسین (ع) روحیه ای حماسی و سازش ناپذیر؟ تاثیرات و پیامدهای روحی و روانی این فاجعه ی بزرگ بر دل و جان بازماندگان خاندان امام (ع)، که به اسارت رفتند و مصایب و ناملایمات بسیاری را متحمل شدند، چه بود؟ آیا اندوه بی پایان امام سجاد (ع)، که مدت بیش از چهل سال بر آن مصیبت جان گداز می گریست، ناشی از آثار طبیعی آن رویداد بر روح و احساسات و عواطفش بود و به همین سبب به دعا و نجوا روی آورد و از هرگونه بهره برداری تند و آشکار سیاسی بر ضد یزید و مروانیان خودداری کرد؟ و ده ها پرسش دیگر .

    در بعد روان شناسی اجتماعی و تاریخی نیز بررسی حالات و تمایلات جمعی و محرک های رفتار جمعی آنان که در واژگانی چون پیمان شکنی، بی وفایی، توبه (توابون) و . . . بیان می شود جای تاملات جدی است و نتایج پرباری خواهد داشت .

    8- مطالعه و بررسی قیام بنابر بینش و روش عرفانی:

    رویکرد عرفانی و اشرافی به شخصیت و قیام امام (ع) آخرین بعد مطالعاتی و تحقیقاتی است که به اهل تحقیق و نظر سفارش می شود .

    این بعد از شخصیت و قیام امام (ع) و همه ی یاران و دل شدگان حضرتش در آن رویداد سترگ، هرچند به طور پراکنده مورد توجه قرار گرفته است، چنان که باید و شاید حقش ادا نشده و شاید هم هرگز ادا نشود; زیرا بعد عرفان و عشق و اشراق مربوط به باطن حیات آدمی است . عمیق ترین، پیچیده ترین و ، در عین حال، لطیف ترین مرتبه ی حیات آدمی همین حیات اشراقی و به تعبیری عرفانی و روحانی اوست . روحی که به حیات معنا می بخشد و به خاک سرشت آدمی فضیلت و شایستگی پوشیدن لعت خلیفة اللهی . دشواری دیگری را که در ادای این حق معرفتی امام نمی توان نادیده گرفت، قلت پژوهندگانی است که در این وادی عصای موسی در دست داشته باشند و بدانند که به هنگام، خلع نعلین کنند . پیداست که سخن در باب سخنوری کلاسی و رسمی از مصطلحات و الفاظ و مقامات و منازل سیر و سلوک نیست; بلکه سخن از آن است که کسانی در این وادی وارد شوند که بی همرهی خضر قطع طریق به حیله ی قطاع طریق نکرده باشند . صد افسوس از قلت چنین سایران و سالکانی .

    به هرحال یکی از ابعاد درخشان و خیره کننده ی قیام و شخصیت امام (ع) و یاران مخلص و صدیق و فداکار او همین بعد عرفانی و اشراقی و روحانی است . آنچه این تابلوی سراسر شور و شعور و رمز و راز را از دیگر وقایع یا قیام های مشابه ممتاز و مجزا می سازد همین بعد است . در حقیقت قیام امام حسین (ع) از نخستین لحظه ی شروع تا غروب عاشورا با رنگ الهی (صبغة الله ومن احسن من الله صبغة) رنگ آمیزی شده است . شاید بتوان چنین تعبیر کرد که دعای عرفه ی امام، مانیفست و دستورالعمل و جوهر و در نادره ی قیام اوست که پنجره ای از زمین به آسمان می گشاید، تا انسان به خدا برسد .

    بنابراین بر اهل ذوق و عرفان فرض است که تلاش کنند به روش علمی و با رویکرد معرفتی، این بعد از قیام امام (ع) را بازشناسانند . بعدی که متاسفانه مغفول مانده است . شخصیت و قیام امام حسین (ع) کامل ترین و زیباترین اسوه و الگویی است که می تواند فراروی انسان تشنه و خسته ی کنونی که از خلا معنویت و روحانیت رنج می برد قرار گیرد .

    پیامدهای قیام

    در این مجال و مقال اندک و با این زبان و قلم الکن و . . . در توان نیست که از پیامدهای قیامی سخن بگوییم که خود درآمدی به درازای حدود چهارده قرن دارد . نه می توان از پیامدهای علمی آن سخن گفت که به جدا شدن کامل فقه و منظر کلامی و به طور کلی مشرب و جریان علمی - معرفتی تشیع از ایده ی اکثریت (تسنن) انجامید و نه دیگر پیامدهای آن; از این رو، تنها به دو پیامد و دستاورد قیام امام (ع) از منظری تازه و نوین و شاید هم بحث انگیز به اجمال نظر می افکنیم . یکی پیامدها و درس های سیاسی و دیگری پیامدها و تاثیرات روان شناختی .

    پیامدها و درس های سیاسی

    مهم ترین پیامد قیام امام (ع) آن بود که خط فارقی میان اسلام حکومتی و یا اسلام به عنوان ابزار سلطه و توجیه قدرت مداری و استبداد، و اسلام هدایتی و یا اسلام به عنوان مسلک رستگاری کشید . بر این اساس، از جنبه ی سیاسی، قیام عاشورا الگویی ست برای روشنگری و افشاگری و به طور کلی سیاست گرایی صحیح دینی، نه الگویی برای حکومتگری; زیرا قیام امام اعتراضی بود نسبت به کلیت وضعیت موجود جامعه ی آن روزگار که به نام دین و حکومت دینی شکل گرفته بود . در حقیقت امام حسین (ع) با قیام خود جوهر ثابت و در عین حال سیال دین را از خطر انجماد و تحجر در صورت و زندان تاریخی نجات بخشید . خطری که اگر قیام و اقدام هوشمندانه ی شخصیتی چون حسین (ع) نبود، سیرت و جوهر وحیانی دین در دهلیز باریک و تنگ و تاریک تاریخ قوم عربی، و به نام اسلام عربی مسخ شده بود; اما قیام امام، نقاب از چهره ی زشت و کریه فریب و نفاق و نیرنگ اسلام اموی که ادامه دهندگان همان جریان واپس گرای بداوت طلقاء بودند درید و این حاصل نیامد مگر با شهادت و اسارت ناباورانه و غریبانه ی امام حسین (ع) و یاران و خاندانش، که به حق نمایندگان و سمبل های شرافت و فضایل انسانی - الهی بودند، که داغ جگرسوزی را تا فرجام تاریخ بر قلب جامعه و تاریخ اسلامی و انسانی نشاند .

    پیامدها و تاثیرات روان شناختی

    به نظر نگارنده ی این مقاله عمیق ترین و گسترده ترین و ماندگارترین پیامد و تاثیر قیام امام حسین (ع) بر ذهن و وجدان همه ی کسانی که به حقیقت عشق می ورزند، اعم از مسلمان و غیرمسلمان و خاصه بر شیعیان و پیروان اعتقادی آن حضرت، بعد روانی و روحی آن بوده است . شاهد روشن این مدعا سخنی است که از ادوارد گیبون نقل شده است: در زمان و محیط دور، صحنه ی غم انگیز مرگ حسین (ع) احساسات خونسردترین خواننده را هم بیدار می کند (جعفری، ص 232).

    پرسشی جدی که در مطالعه ی سیر کلی تاریخ تشیع حایز اهمیت فراوان است این است که قیام امام حسین (ع) چه تاثیری در تکوین و روند تاریخی آن داشته است؟ شاید دو اظهار نظر زیر تا اندازه ای پاسخ پرسش فوق را روشن کند .

    از فیلیپ نقل شده است که تشیع در روز دهم محرم تولد یافت (همو، ص 250).

    هم چنین از فیز (1) نقل شده است که شهادت حسین (ع) مهر رسمیت بر تشیع زد (همانجا).

    حقیقتی که در دو اظهارنظر فوق نهفته این است که شهادت و اسارت امام حسین (ع) و یاران و خاندانش موجبات همبستگی و پیوستگی عاطفی، روانی و فکری شیعیان را فراهم ساخت . از پس آن قیام بود که روحیه ی اعتراض، ظلم ستیزی و امید به تحقق آرمان های انسانی - الهی و شهادت طلبی، روح و روان شیعیان را آکنده ساخت . نگارنده با این نظر نویسنده ی کتاب تشیع در مسیر تاریخ همراه و موافقم که مطالعه و تجزیه و تحلیل دقیق حوادث کربلا، به طور کلی، این حقیقت را نشان می دهد که حسین (ع) از همان آغاز نقشه ی ایجاد انقلاب کامل در وجدان مذهبی مسلمین را می کشید . تمام اعمال و کردار حسین (ع) نشان می دهد که وی کاملا از این حقیقت آگاه بود که پیروزی از طریق قدرت و امکانات نظامی همیشه موقتی است; زیرا، قدرت نیرومندتری وجود دارد که بتواند آن را در جریان زمان نابود کند; ولی پیروزی ای که از طریق رنج و جان بازی به دست آید، ابدی است و در وجدان بشری اثری جاودان می گذارد (همانجا، ص 240).

    به حق نیز چنین بود; زیرا قیام امام (ع) نخستین انقلاب و تحول را در وجدان و ضمیر و احساسات درونی حر برانگیخت و از آن پس وجدان و روان دعوت کنندگان کوفی امام را سخت برآشفت و سه هزار تن (توابون) را چنان دست خوش احساسات و عواطف و افسوس و پریشانی ساخت که خود را به کام مرگ انداختند، تا بدین طریق تاوان بی وفایی خود در یاری حسین (ع) را بپردازند .

    باز هم نگارنده بر نظر نویسنده ی کتاب تشیع در مسیر تاریخ مهر تایید می نهد که واقعیت صحیح این است که تراژدی [شهادت حسین (ع])، نقش بسیار عظیم و مهمی را در تحکیم هویت تشیع، و نه در خلق و به وجود آوردن آن، ایفا نمود . تقدیر این بود که سرنوشت حسین (ع) مهم ترین عامل در تبلیغ و سرعت نسبتا سریع تشیع باشد . بدون شک تراژدی کربلا عامل «اشتیاق و علاقه ی شدید و احساسات عمیق » را به تشیع افزود و باعث گردید که روان شناسی انسانی بیش از هر چیز دیگر مورد توجه قرار گیرد (250) .

    بنابر آنچه گذشت، پیامدهای روانی و عاطفی قیام کربلا عمیق ترین وماندگارترین دستاوردهای آن در طول تاریخ خصوصا بر شیعیان بوده است و از همین منظر (روان شناسی تاریخی تشیع) می توان افق های ناگشوده ی بسیاری را در مطالعات شیعی گشود و به رمز و راز چگونگی بهره گیری دیگر امامان معصوم شیعی که از نسل حسین (ع) بودند پی برد; برای نمونه، به دو کلام اندوهبار زیر از امام سجاد (ع) و امام رضا (ع) بسنده می کنیم . امام چهارم (ع) ضمن خطبه ای که در بازگشت از شام به مدینه ایراد کرد، فرمود:

    ان الله قد ابتلانا بمصائب جلیلة وثلمة فی الاسلام عظیمة، قتل ابوعبدالله الحسین (ابن طاووس، ص 117).

    و امام هشتم (ع) درباره ی کشته شدن امام حسین (ع) فرمود:

    ان یوم الحسین اقرح جفوننا واسبل دموعنا واذل عزیزنا بارض کرب وبلاء (شیخ صدوق، ص 190) ; شهادت حسین (ع) پلک های دیدگان ما را مجروح و اشک های ما را ریزان و عزیز و ارجمند ما را ذلیل ساخت .

    این بعد از پیامدهای قیام امام حسین (ع)، به یقین، با روش تحلیل مکانیکی اسلام شناسان غربی، که در دام تاریخ نگری محض فرو افتاده اند، قابل درک و فهم نیست .

    اما نمی توان حسرت نخورد که چرا اهل علم و تحقیق از چنین منظری به قیام امام حسین (ع) نمی نگرند؟ چرا مراسم سالیانه ی عزاداری ها، تعزیه ها، و . . . در مساجد و تکایا را از این دیدگاه بررسی نمی نمایند و چرا . . . ؟

    منابع

    - ابن اعثم، احمد . 1406ق، الفتوح، بیروت، دارالکتب العلمیه .

    - ابن طاووس، علی بن موسی . اللهوف فی قتل الطفوف، قم، الانوار الهدی .

    - ابن عبدربه، 1372ق . العقد الفرید، تحقیق محمد سعید عریان، قاهره، المطبعة الاستقامة .

    - دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود الدینوری . 1409ق، اخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر و مراجعه جمال الدین الشیال، قم: منشورات الرضی .

    - شریفی، محمود و دیگران . 1415، موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، تحقیقات باقرالعلوم، تهران، دارالمعروف .

    - شیخ صدوق، محمد بن علی . 1417، الامالی، تحقیق قسم الدراسات الاسلامیه، قم، مؤسسة البعثة .

    - شیخ مفید، محمد بن نعمان . الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، چاپ دوم .

    - صالحی نجف آبادی . 1381، شهید جاوید، تهران، انتشارات امید فردا، چاپ هفدهم .

    - طبری، محمد بن جریر . تاریخ طبری، بیروت، مؤسسة الاعلمی، [بی تا .]

    - محمدجعفری، سیدحسین . 1368، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه دکتر سیدمحمدتقی آیت اللهی، تهران، دفتر نشر اسلامی .

    - مقریزی، تقی الدین احمد بن علی . النزاع والتخاصم بین بنی امیه وبنی هاشم، مصر، المطبعة العلمیة .

    - نوذری، حسینعلی . 1379، فلسفه تاریخ، روش شناسی و تاریخنگاری (مجموعه مقالات گردآوری شده)، تهران، انتشارات طرح نو .

    پی نوشت:

    1. Fyzee

     

    موضوعات: قیام عاشورا  لینک ثابت

    [سه شنبه 1396-08-09] [ 09:58:00 ق.ظ ]  



      اعمال شب وروزعیدغدیر ...

    بار دیگر بزرگترین عید شیعیان جهان فرا می‌رسد و پیروان امام علی‌بن‌ ابی‌طالب غرق در شادی و سرور هستند،به همین مناسبت بزرگ اعمال شب و روز غدیر آماده شده است که می خوانید:

    اعمال شب عید غدیر:
    شب عید غدیر شب با شرافتى است و سیّد بن طاووس در اقبال الأعمال دوازده رکعت نماز به یک سلام به کیفیتى مخصوص براى این شب با دعائى نقل کرده است.


    اعمال روز عید غدیر:
    روز هیجدهم روز عید غدیر و عیدُاللّهِ الا کْبَرْ و عید آل محمّدعَلیهمُ السلام است و عظیم ترین اعیاد است و مبعوث نفرموده حق تعالى پیغمبرى را مگر آنکه عید کرده است این روز را و حرمت آن را دانسته است و نامش ‍ در آسمان روز عهد معهود است و نامش در زمین روز میثاق مَاءخوذ و جَمع َشهُود است و روایت است که از حضرت صادق علیه السلام پرسیدند که آیا مسلمانان را عیدى است غیر از جمعه و اضحى و فطر فرمود بلى عیدى است که از همه حرمتش بیشتر است.


    راوى گفت کدام عید است فرمود که آن روزى است که نَصْبْ کرد حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله امیرالمؤ منین علیه السلام را به خلافت خود و فرمود :که هر که من مولى و آقاى اویم پس على مولى و آقا و پیشواى او است و آن روز هیجدهم ذى الحجّه است راوى گفت: که چه کار در آن روز باید کرد فرمود: که باید روزه بدارید و عبادت کنید و محمد و آل محمدعَلیهمُ السلام را یاد کنید و بر ایشان صَلَوات بفرستید و وصیّت کرد رسول خداصَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَ اله امیرالمؤ منین علیه السلام را که این روز را عید گرداند و هر پیغمبرى وصىّ خود را وصیّت مى کرد که این روز را عید گردانند و در حدیث ابن ابى نَصر بَزَنطى است از حضرت رضاعلیه السلام که فرمود اى پسر ابى نصر هر کجا که باشى سعى کن که روز غدیر نزد قبر مطهّر حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام حاضر شوى بدرستى که خدا در این روز مى آمرزد از هر مرد مؤ من و زن مؤ من گناه شصت ساله ایشان را و در این روز آزاد مى کند از آتش جهنّم دو برابر آنچه آزاد کرده است در ماه رمضان و شب قدر و شب فطر و یک درهم که در این روز به برادران مؤ من بدهى برابر است با هزار درهم که در اوقات دیگر بدهى و احسان کن در این روز به برادران مؤ من خود و شاد گردان هر مرد مؤ من و زن مؤ منه را به خدا قَسَم که اگر مردم فضیلت این روز را بدانند چنانکه باید هر آینه هر روز ده مرتبه ملائکه با ایشان مصافحه کنند و بالجمله تعظیم این روز شریف لازم و اعمال آن چند چیز است:


    اوّل: روزه که کفّاره شصت سال گناه است و در خبریست که برابر است با روزه عمر دنیا و معادل است با صد حجّ و صد عمره


    دوم: غسل


    سوم: زیارت حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام و سزاوار است که انسان هر کجا باشد سعى کند خود را به قبر مطهر آن حضرت برساند و از براى آن جناب در این روز سه زیارت مخصوصه نقل شده که یکى از آنها زیارت معروفه به اَمینُالله است که از نزدیک و دور خوانده مى شود و آن از زیارات جامعه مطلقه است نیز و در باب زیارات بیاید انشاءالله تعالى


    چهارم: بخواند تعویذى را که سیّد در اقبال از حضرت رسول خداصَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله روایت کرده


    پنجم: دو رکعت نماز کند و به سجده رود و صد مرتبه شکر خدا کند پس سر از سجده بردارد و بخواند:
    اَللّهُمَّ اِنِّى اَسْئَلُکَ بِاَنَّ لَکَ الْحَمْدَ وَحْدَکَ لا شَریکَ لَکَ وَاَنَّکَ
    خدایا از تو درخواست کنم بدانکه از براى تو است ستایش یگانه اى که شریک ندارى و توئى


    واحِدٌ اَحَدٌ صَمَدٌ لَمْ تَلِدْ وَلَمْ تُولَدْ وَلَمْ یَکُنْ لَکَ کُفُواً اَحَدٌ وَاَنَّ
    یکتاى یگانه اى بى نیاز که فرزندى ندارى و فرزند کسى نیستى و نیست برایت همتائى هیچکس و براستى


    مُحَمّداً عَبْدُکَ وَرَسُولُکَ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ الِهِ یا مَنْ هُوَ کُلَّ یَوْمٍ فى
    محمد بنده و رسول تو است درودهاى تو بر او و آلش باد اى که هر روز در


    شَاْنٍ کَما کانَ مِنْ شَاْنِکَ اَنْ تَفَضَّلْتَ عَلَىَّ بِاَنْ جَعَلْتَنى مِنْ اَهْلِ
    کارى هستى چنانچه از شاءن تو بود که بر من تفضل فرمودى به اینکه مرا از اهل


    اِجابَتِکَ وَاَهْلِ دِینِکَ وَاَهْلِ دَعْوَتِکَ وَوَفَّقْتَنى لِذلِکَ فى مُبْتَدَءِ
    اجابتت و از اهل دینت و اهل دعوتت قرار دادى و موفقم داشتى بدان در آغاز


    خَلْقى تَفَضُّلاً مِنْکَ وَکَرَماً وَجُوداً ثُمَّ اَرْدَفْتَ الْفَضْلَ فَضْلاً وَالْجُودَ
    آفرینشم از روى تفضل و کرم و بخششت سپس دنبال آوردى این فضل را به فضلى دگر و این بخشش را


    جُوداً وَالْکَرَمَ کَرَماً رَاْفَةً مِنْکَ وَرَحْمَةً اِلى اَنْ جَدَّدْتَ ذلِکَ الْعَهْدَ
    به بخششى دگر و این کرم را به کرمى دگر که آن هم از روى مهر و رحمتت بود تا بدانجا که تازه کردى این عهد را


    لى تَجْدیداً بَعْدَ تَجدیدِکَ خَلْقى وَکُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیّاً ناسِیاً ساهِیاً
    برایم از نو پس از تجدید آفرینشم در صورتى که من در فراموشى بودم و فراموشکارى و بى خبرى


    غافِلاً فَاَتْمَمْتَ نِعْمَتَکَ بِاَنْ ذَکَّرْتَنى ذلِکَ وَمَنَنْتَ بِهِ عَلَىَّ وَهَدَیْتَنى
    و غفلت پس تو نعمتت را بر من تمام کردى به اینکه آن را به یادم انداختى و بدان بر من منت نهادى و بر آن راهنمائیم کردى


    لَهُ فَلیَکُنْ مِنْ شَاْنِکَ یا اِلهى وَسَیِّدى وَمَولاىَ اَنْ تُتِمَّ لى ذلِکَ وَلا
    پس همچنان باید از شاءن تو باشد اى معبود و آقا و مولاى من که تمام کنى برایم آن نعمت را و از


    تَسْلُبَنیهِ حَتّى تَتَوَفّانى عَلى ذلِکَ وَاَنتَ عَنّى راضٍ فَاِنَّکَ اَحَقُّ
    من سلب نفرمائى آن را تا هنگامى که بمیرانیم بر آن در حالى که تو از من خوشنود باشى که براستى تو سزاوارترین


    المُنعِمینَ اَنْ تُتِمَّ نِعمَتَکَ عَلَىَّ اَللّهُمَّ سَمِعْنا وَاَطَعْنا وَاَجَبْنا داعِیَکَ
    نعمت بخشانى که نعمتت را بر من به پایان رسانى خدایا شنیدیم و پیروى کردیم و خواننده ات را اجابت کردیم


    بِمَنِّکَ فَلَکَ الْحَمْدُ غُفْرانَکَ رَبَّنا وَاِلَیکَ المَصیرُ امَنّا بِاللّهِ وَحدَهُ لا
    به لطف تو پس از آن تو است حمد و آمرزشت را خواهانیم پروردگارا و به سوى تو است بازگشت ایمان داریم به خداى یگانه اى


    شَریکَ لَهُ وَبِرَسُولِهِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ وَصَدَّقْنا وَاَجَبْنا
    که شریک ندارد و به رسولش محمد صلى اللّه علیه و آله و تصدیق کردیم و اجابت کردیم


    داعِىَ اللّهِ وَاتَّبَعْنَا الرَّسوُلَ فى مُوالاةِ مَوْلینا وَمَوْلَى الْمُؤْمِنینَ اَمیرِ
    داعى خدا را و پیروى کردیم از رسول (او) در مورد دوستى و اطاعت مولایمان و مولاى مؤ منان امیر


    المُؤْمِنینَ عَلِىِّ بْنِ اَبیطالِبٍ عَبْدِاللّهِ وَاَخى رَسوُلِهِ وَالصِّدّیقِ الاْکْبَرِ
    مؤ منان على بن ابى طالب بنده خدا و برادر رسول او و صدیق اکبر


    وَالحُجَّةِ عَلى بَرِیَّتِهِ المُؤَیِّدِ بِهِ نَبِیَّهُ وَدینَهُ الْحَقَّ الْمُبینَ عَلَماً لِدینِ
    و حجت او بر آفریدگانش آنکه خداوند پیامبرش و دین حق آشکارش را بوسیله او تایید کرد نشانه و پرچم دین


    اللّهِ وَخازِناً لِعِلْمِهِ وَعَیْبَةَ غَیْبِ اللّهِ وَمَوْضِعَ سِرِّ اللّهِ وَاَمینَ اللّهِ عَلى
    خدا و خزینه دار دانش او و گنجینه غیب خدا و جایگاه راز خدا و امین خدا بر


    خَلْقِهِ وَشاهِدَهُ فى بَرِیَّتِهِ اَللّهُمَّ رَبَّنا اِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادى
    خلق او و گواه او در آفریدگانش خدایا اى پروردگار ما ما شنیدیم منادى را که ندا مى کرد


    لِلا یمانِ اَنْ امِنُوا بِرَبِّکُمْ فَامَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَکَفِّرْ عَنّا
    براى ایمان (و مى گفت ) ایمان آورید به پروردگارتان پروردگارا ما هم ایمان آوردیم پس بیامرز گناهانمان را


    سَیِّئاتِنا وَتَوَفَّنا مَعَ الاْبْرارِ رَبَّنا وَ اتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِکَ وَلا
    و بدیهامان را پوشیده دار و ما را با نیکان بمیران پروردگارا عطا کن به ما چیزى را که بوسیله فرستادگانت به ما وعده دادى و


    تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیمَةِ اِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمیعادَ فَاِنّا یا رَبَّنا بِمَنِّکَ وَلُطْفِکَ
    در روز رستاخیز رسوایمان مکن که براستى تو خلف وعده نمى کنى ، پس ما اى پروردگار به احسان و لطف تو


    اَجَبْنا داعِیَکَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ وَصَدَّقْناهُ وَصَدَّقْنا مَوْلَى الْمُؤْمِنینَ
    اجابت کردیم داعى تو را و پیروى کردیم از رسول تو و تصدیقش کردیم و نیز تصدیق کردیم مولاى مؤ منان را


    وَکَفَرْنا بِالجِبْتِ وَالطّاغُوتِ فَوَلِّنا ما تَوَلَّیْنا وَاحْشُرْنا مَعَ اَئِمَّتِنا فَاِنّا
    وکافر شدیم به جبت و طاغوت (غاصبان حقوق آن حضرت ) پس والى ما گردان آن را که ما به ولایت برگزیدیم وبا امامانمان


    بِهِمْ مُؤْمِنُونَ مُوقِنُونَ وَلَهُمْ مُسَلِّمُونَ امَنّا بِسِرِّهِمْ وَعَلانِیَتِهِمْ
    محشورمان کن که براستى ما بدیشان ایمان و اعتقاد داریم و تسلیم آنانیم ایمان داریم بر نهانشان و آشکارشان


    وَشاهِدِهِمْ وَغائِبِهِمْ وَحَیِّهِمْ وَمَیِّتِهِمْ وَرَضینا بِهِمْ اَئِمَّةً وَقادَةً
    و حاضرشان و غائبشان و زنده شان و مرده شان و خوشنودیم به امامتشان و آقائیشان و همانها ما را


    وَسادَةً وَحَسْبُنا بِهِمْ بَیْنَنا وَبَیْنَ اللّهِ دُونَ خَلْقِهِ لا نَبْتَغى بِهِمْ بَدَلاً وَلا
    در مابین خود و خدا از سایر خلق کافى هستند نجوئیم بجاى ایشان بدلى و


    نَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِمْ وَلیجَةً وَبَرِئْنا اِلَى اِلله مِنْ کُلِّ مَنْ نَصَبَ لَهُمْ حَرْباً
    نگیریم جز ایشان همدمى (یا معتمدى ) و بیزارى جوئیم به درگاه خدا از هر که برپا کند در برابرشان جنگى


    مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ مِنَ الاْوَّلینَ وَالاْ خِرینَ وَکَفَرْنا بِالْجِبْتِ
    از جن و انس از اولین و آخرین و کافر شدیم به جبت


    وَالطّاغُوتِ وَالاَوثانِ الاَرْبَعَةِ وَاَشْیاعِهِمْ وَاَتْباعِهِمْ وَکُلِّ مَنْ
    و طاغوت و بتهاى چهارگانه و دنبال روندگان و پیروانشان و


    والاهُمْ مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ مِنْ اَوَّلِ الدَّهرِ اِلى آخِرِهِ اَللّهُمَّ اِنّا
    هر که دوستشان دارد از جن و انس از آغاز روزگار تا پایان آن خدایا تو را


    نُشْهِدُکَ اَنّا نَدینُ بِما دانَ بِهِ مُحَمَّدٌ وَ الُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ
    گواه مى گیریم که ما متدین هستیم بدانچه متدین شد بدان محمد و آل محمد درود خدا بر او


    وَعَلَیْهِمْ وَقَوْلُنا ما قالُوا وَدینُنا ما دانُوا بِهِ ما قالُوا بِهِ قُلْنا وَما دانُوا
    وبرایشان بادوگفتارما همان است که آنهاگفتند ودین ماهمان است که آنهامتدین بدان بودندهرچه راآنان گفتند ماهم گفتیم وهرچه راآنان متدین


    بِهِ دِنّا وَما اَنْکَرُوا اَنْکَرْنا وَمَنْ والَوْا والَیْنا وَمَنْ عادَوْا عادَیْنا وَمَنْ
    بدان شدند ماهم شدیم وهرچه را آنان انکار کردند ماهم انکار کردیم وهرکه رادوست داشتند دوست داریم وهرکه را دشمن دارند دشمن داریم


    لَعَنُوا لَعَنّا وَمَنْ تَبَرَّؤُا مِنْهُ تَبَرَّاْنا [مِنْهُ] وَمَنْ تَرَحَّمُوا عَلَیْهِ تَرَحَّمْنا
    و هر که را لعن کردند لعن کنیم و از هر که بیزارى جستند بیزارى جوئیم و بر هر که ترحم کردند ترحم کنیم


    عَلَیْهِ آمَنّا وَسَلَّمْنا وَرَضینا وَاتَّبَعْنا مَوالِیَنا صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ
    ایمان آوردیم و تسلیم و خوشنود گشتیم و پیروى کردیم از سرورانمان درودهاى خدا بر ایشان باد


    اَللّهُمَّ فَتَمِّمْ لَنا ذلِکَ وَلا تَسْلُبْناهُ وَاجْعَلْهُ مُسْتَقِرّاً ثابِتاً عِنْدَنا وَلا
    خدایا پس تو آن را براى ما تکمیل کن و از ما سلب مفرما و آنرا پایگاهى ثابت در پیش ما قرار ده و


    تَجْعَلْهُ مُسْتَعاراً وَاَحْیِنا ما اَحْیَیْتَنا عَلَیْهِ وَاَمِتْنا اِذا اَمَتَّنا عَلَیْهِ الُ
    پایگاه عاریت و موقتش قرار مده و زنده مان دار بر همان تا هرگاه که زنده مان دارى و بمیرانمان بر آن هرگاه مى راندیمان ،آل


    مُحَمَّدٍ اَئِمَّتُنا فَبِهِمْ نَاْتَمُّ وَاِیّاهُمْ نُوالى وَعَدُوَّهُمْ عَدُوَّ اللّهِ نُعادى
    محمد پیشوایان مایند به آنها اقتدا کنیم و آنان را دوست داریم و دشمنشان را که دشمن خدا است دشمن داریم


    فَاجْعَلْنا مَعَهُمْ فِى الدُّنْیا وَالاَّْخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبینَ فَاِنّ ا بِذ لِکَ ر اضُونَ
    پس ما را در دنیا و آخرت با ایشان قرار ده و از مقربان درگاهت گردان که براستى ما به همان خوشنودیم


    یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ
    اى مهربانترین مهربانان


    پس باز به سجده رود وصد مرتبه اَلْحَمْدُلِلّهِ و صد مرتبه شُکْراًلِلّهِ بگوید


    روایت شده که هر که این عمل را بجا آورد ثواب کسى داشته باشد که در روز عید غدیر نزد حضرت رسول خداصَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله حاضر شده باشد و با آن حضرت بیعت کرده باشد بر ولایت الخبر و بهتر آنکه این نماز را نزدیک به زوال گذارد که حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَ اله در آن ساعت امیر المؤ منین علیه السلام را در غدیر خُمّ به امامت و خلافت براى مردم نصب فرمود.


    ششم: غسل کند و دو رکعت نماز کند پیش از زوال به نیم ساعت در هر رکعت حمد یک مرتبه و قُلْ هُوَاللّهُ اَحَدٌ ده مرتبه و آیة الکرسى ده مرتبه و اِنّا اَنْزَلْناهُ ده مرتبه بخواند که مقابل صد هزار حجّ و صد هزار عمره و باعث برآوردن خداوند کریم است حوائج دنیا و آخرت او را به آسانى و عافیت و مخفى نماند که در اقبال در ذکر این نماز سوره قدر مقدم بر آیة الکرسى ذکر شده و علامه مجلسى در زادالمعاد متابعت اقبال نموده و قَدْر را مقدّم داشته چنانکه احقر نیز در کتب دیگر چنین کرده ام لکن فعلاً آنچه تتبّع کرده ام آیة الکرسى را مقدّم بر قدر بیشتر دیدم و احتمال آنکه در اقبال سَهْوى شده از قلم مبارک سیّد یا ناسخین در این نماز هم در عدد حمد و هم در مقدّم داشتن قدر بر آیة الکرسى و یا آنکه این عمل مستقلى باشد غیر از آن نماز خیلى بعید است وَاللّهُ تَعالى الْع الِمُ و بهتر آنکه بعد از این نماز این دعا را بخواند رَبَّنا اِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً ((الدُّعاء بطوله )).


    هفتم : بخواند دعاء ندبه را


    هشتم : بخواند این دعا را که سید بن طاوس از شیخ مفید نقل کرده :
    اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِحَقِّ
    خدایا از تو درخواست کنم به حق


    مُحَمَّدٍ نَبِیِّکَ وَعَلِىٍّ وَلِیِّکَ وَالشَّاْنِ وَالْقَدْرِ الَّذى خَصَصْتَهُما بِهِ دُونَ
    محمد پیامبرت و به حق على ولى تو و بدان منزلت و مرتبه اى که بدان وسیله آن دو را از سایر مخلوق خود اختصاص دادى که


    خَلْقِکَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَعَلِی وَاَنْ تَبْدَءَ بِهِما فى کُلِّ خَیْرٍ
    درود فرستى بر محمد و على و از آنان شروع کنى در دادن هر خیرى


    عاجِلٍ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ الاْئِمَّةِ الْقادَةِ وَالدُّعاةِ
    که فورى است خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد پیشوایان رهبر و خوانندگان بزرگ و


    السّادَةِ وَالنُّجُومِ الزّاهِرَةِ وَالاْعْلامِ الْباهِرَةِ وَساسَةِ الْعِبادِ وَاَرْکانِ
    سرور و ستارگان درخشان و نشانه هاى فروزان و تدبیرکنندگان کار بندگان و پایه هاى


    الْبِلادِ وَالنّاقَةِ الْمُرْسَلَةِ وَالسَّفینَةِ النّاجِیَةِ الْجارِیَةِ فِى الْلُّجَجِ
    جاهاى آباد و ناقه فرستاده شده و کشتى نجات که روان است در دریاهاى ژرف


    الْغامِرَةِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ خُزّانِ عِلْمِکَ وَاَرْکانِ
    پرآب خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد گنجینه هاى دانشت و پایه هاى محکم


    تَوْحِیدِکَ وَدَعآئِمِ دینِکَ وَمَعادِنِ کَرامَتِکَ وَصِفْوَتِکَ مِنْ بَرِیَّتِکَ
    توحید تو و ستونهاى دین تو و معدنهاى کرامتت و برگزیدگان از خلقت


    وَخِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ الاْتْقِیآءِ الاْنْقِیآءِ النُّجَبآءِ الاْبْرارِ وَالْبابِ
    و بهترین آفریدگانت آن پرهیزکاران پاکیزه و برگزیدگان نیکوکار و درگاهى که مورد


    الْمُبْتَلى بِهِ النّاسُ مَنْ اَتاهُ نَجى وَمَنْ اَباهُ هَوى اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى
    ابتلاى مردم است هرکه بدان درگاه آمد نجات یافت و هرکه سرباز زد سقوط کرد خدایا درود فرست بر


    مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اَهْلِ الذِّکْرِ الَّذینَ اَمَرْتَ بِمَسْئَلَتِهِمْ وَذَوِى
    محمد و آل محمد اهل ذکرى که دستور فرمودى بپرسش مسائل از آنها


    الْقُرْبَى الَّذینَ اَمَرْتَ بِمَوَدَّتِهِمْ وَفَرَضْتَ حَقَّهُمْ وَجَعَلْتَ الْجَنَّةَ مَعادَ
    و خویشاوندانى که دستور فرمودى به دوست داشتنشان و حقشان را واجب کردى و بهشت را بازگشتگاه (و سرمنزل )


    مَنِ اقْتَصَّ اثارَهُمْ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ کَما اَمرَوُا
    کسى قرار دادى که آثارشان را پیروى کند خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد چنانچه دستور


    بِطاعَتِکَ وَنَهَوْا عَنْ مَعْصِیَتِکَ وَدَلّوُا عِبادَکَ عَلى وَحْدانِیَّتِکَ اَللّهُمَّ
    پیروى تو را دادند و از نافرمانیت نهى کردند و بندگانت را بیگانگیت راهنمایى کردند خدایا


    اِنّى اَسْئَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ نَبِیِّکَ وَنَجیبِکَ وَصَفْوَتِکَ وَاَمینِکَ
    من از تو مى خواهم به حق محمد پیامبرت و گرامى و برگزیده و امین تو


    وَرَسُولِکَ اِلى خَلْقِکَ وَبِحَقِّ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ وَیَعْسُوبِ الدّینِ وَقاَّئِدِ
    و فرستاده ات بسوى خلق و به حق امیرمؤ منان و پیشواى دین و رهبر


    الْغُرِّ الْمُحَجَّلینَ الْوَصِىِّ الْوَفِىِّ وَالصِّدّیقِ الاْکْبَرِ وَالْفارُوقِ بَیْنَ
    سفیدرویان آن وصى باوفا و صدیق اکبر و جداکننده بین


    الْحَقِّ وَالْباطِلِ وَالشّاهِدِ لَکَ وَالدّالِّ عَلَیْکَ وَالصّادِعِ بِاَمْرِکَ
    حق و باطل و گواه تو و راهنمایى کننده بر تو و آشکار کننده دستورت


    و جهادکننده در راهت آنکه نگیردش (و ناراحتش نکند) درباره تو ملامت ملامت کننده اى که درود فرستى بر


    مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَاَنْ تَجْعَلَنى فى هذَا الْیَوْمِ الَّذى عَقَدْتَ فیهِ
    محمد و آل محمد و مرا قرار دهى در این روزى که بستى براى ولى خود پیمان


    لِوَلِیِّکَ الْعَهْدَ فى اَعْناقِ خَلْقِکَ وَاَکْمَلْتَ لَهُمُ الّدینَ مِنَ الْعارِفینَ
    (امامت ) را در گردن خلق خود و کامل گرداندى براى آنها دین را از عارفان


    بِحُرْمَتِهِ وَالْمُقِرّینَ بِفَضْلِهِ مِنْ عُتَقآئِکَ وَطُلَقائِکَ مِنَ النّارِ وَلا
    به حرمتش و اقرارکنندگان به فضل او از آزادشدگان و رهاشدگانت از آتش و


    تُشْمِتْ بى حاسِدِى النِّعَمِ اَللّهُمَّ فَکَما جَعَلْتَهُ عیدَکَ الاْکْبَرَ وَسَمَّیْتَهُ
    شاد مکن نسبت به من حسودانم را در نعمتهایت خدایا چنانچه آنرا عید بزرگ خود قرار داده اى و نامیدى آنرا


    فِى السَّمآءِ یَوْمَ الْعَهْدِ الْمَعْهُودِ وَفِى الاْرْضِ یَوْمَ الْمیثاقِ الْمَاْخُوذِ
    در آسمان روز عهد معهود و در زمین روز پیمان گرفتن و انجمن بازخواست


    وَالجَمْعِ المَسْئُولِ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَاَقْرِرْ بِهِ عُیُونَنا
    شده درود فرست بر محمد و آل محمد و روشن کن بوسیله اش دیدگان ما را


    وَاجْمَعْ بِهِ شَمْلَنا وَلا تُضِلَّنا بَعْدَ اِذْ هَدَیْتَنا وَاجْعَلْنا لاِنْعُمِکَ مِنَ
    و گردآور بدستش پراکندگى ما را و گمراهمان مکن پس از آنکه هدایتمان کردى و قرارمان ده از سپاسگزاران نعمتهایت اى


    الشّاکِرینَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى عَرَّفَنا فَضْلَ هذَا الْیَوْمِ
    مهربانترین مهربانان ستایش خاص خدایى است که شناساند به ما فضیلت این روز را


    وَبَصَّرَنا حُرْمَتَهُ وَکَرَّمَنا بِهِ وَشَرَّفَنا بِمَعْرِفَتِهِ وَهَدانا بِنُورِهِ یا رَسُولَ
    و بینامان کرد به حرمت این روز و گرامیمان داشت بدان و شرافتمان داد به معرفتش و هدایتمان کرد به نورش اى رسول


    اللّهِ یا اَمیرَ الْمُؤْمِنینَ عَلَیْکُما وَعَلى عِتْرَتِکُما وَعَلى مُحِبِّیکُما مِنّى
    خدا اى امیرمؤ منان بر شما و بر عترت شما و بر دوستان شما


    اَفْضَلُ السَّلامِ ما بَقِىَ اللّیْلُ وَالنَّهارُ وَبِکُما اَتَوَجَّهُ اِلىَ اللّهِ رَبّى
    بهترین سلام و درود من باد تا برپاست شب و روز و بوسیله او رو کنم بسوى خدا پروردگار من


    وَرَبِّکُما فى نَجاحِ طَلِبَتى وَقَضآءِ حَوآئِجى وَتَیْسیرِ اُمُورى اَللّهُمَّ
    و پروردگارتان در موفق شدن به مقصودم و برآورده شدن حاجاتم و آسان شدن کارهایم خدایا


    اِنّى اَسْئَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ
    از تو خواهم به حق محمد و آل محمد که درود فرستى بر محمد و آل


    مُحَمَّدٍ وَاَنْ تَلْعَنَ مَنْ جَحَدَ حَقَّ هذَا الْیَوْمِ وَاَنْکَرَ حُرْمَتَهُ فَصَدَّ عَنْ
    محمد و لعنت کنى کسى را که انکار کند حق این روز را و انکار کند حرمتش را و جلوگیرى کرد


    سَبیلِکَ لاِِطْفآءِ نُورِکَ فَاَبَى اللّهُ اِلاّ اَنْ یُتِمَّ نُورَهُ اَللّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ اَهْلِ
    از راه تو براى خاموش کردن نورت ولى خدا هم نمى خواهد جز آنکه نورش را آشکار کند خدایا گشایش ده به کار خاندان


    بَیْتِ مُحَمَّدٍ نَبِیِّکَ وَاکْشِفْ عَنْهُمْ وَبِهِمْ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ الْکُرُباتِ
    محمد پیامبرت و برطرف کن از ایشان و بوسیله ایشان از اهل ایمان گرفتاریها و محنتها را


    اَللّهُمَّ امْلاَءِ الاْرْضَ بِهِمْ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً وَاَنْجِزْ لَهُمْ
    خدایا پرکن زمین را بوسیله ایشان از عدل و داد چنانچه پر شده از ستم و بیداد و وفا کن براى آنها


    ما وَعَدْتَهُمْ اِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمیعادَ
    آنچه را وعده دادى به آنها که براستى تو خلف وعده نمى کنى


    و اگر بتواند بخواند دعاهاى مبسوطه را که سیّد در اقبال روایت کرده .


    نهم: آنکه چون مؤمنى را ملاقات کند این تهنیت را بگوید:


    اَلْحَمْدُ لِلّهِ الّذى جَعَلَنا مِنَ الْمُتَمَسِّکینَ بِوِلایَةِ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ وَالاْئِمَّةِ عَلَیْهِمُ السَّلامُ


    و نیز بخواند: اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى اَکْرَمَنا بِهذَا الْیَوْمِ وَجَعَلَنا مِنَ الْمُوفینَ بِعَهْدِهِ اِلَیْنا وَمیثاقِهِ الَّذى واثَقَنا بِهِ مِنْ وِلایَةِ وُلاةِ اَمْرِهِ وَ الْقُوّامِ بِقِسْطِهِ وَلَمْ یَجْعَلْنا مِنَ الْجاحِدینَ وَالْمُکَذِّبینَ بِیَوْمِ الدّینِ.
    سپاس خدایی را که قرار داد ما را از تمسک جویان به ولایت امیرمؤ منان و سایر امامان علیهم السلام ستایش خاص خدایى است که گرامى داشت ما را به این روز و قرارمان داد از وفاکنندگان به عهدى که با ما کرده بود و پیمانى که با ما بسته بود از ولایت سرپرستان امر دین او و برپادارندگان عدلش و قرارمان نداد از منکران و تکذیب کنندگان روز جزا


    دهم: آنکه صد مرتبه بگوید: اَلْحَمْدُ لِلّهِ الّذى جَعَلَ کَمالَ دینِهِ وَتَمامَ نِعْمَتِهِ


    ستایش خاص خدایى است که قرار داد کمال دین و تمام شدن نعمتش را
    بِوِلایَةِ اَمیرِ الْمُؤ مِنینَ عَلىِّ بْنِ اَبى طالِبٍ عَلَیْهِ السَّلامُ
    به ولایت امیرمؤ منان على بن ابیطالب علیه السلام
    و بدانکه در این روز شریف از براى پوشیدن جامه هاى نیکو و زینت کردن و بوى خوش استعمال نمودن و شادى کردن و شاد نمودن شیعیان امیرالمؤ منین علیه السلام و عفو از تقصیرات ایشان و برآوردن حاجات ایشان و صله ارحام و توسعه بر عیال و اطعام مؤ منان و افطار دادن روزه داران و مصافحه با مؤ منین و رفتن به زیارت ایشان و تَبسّم کردن بر رویشان و هَدایا فرستادن بر ایشان و شکر الهى به جا آوردن به جهت نعمت بزرگ ولایت و بسیار فرستادن صَلَوات و اِکْثارِ در عبادات و طاعات از براى هر یک فضیلتى عظیم است و یک درهم که کسى در این روز به برادر مؤ من خود بدهد برابر است با صد هزار درهم در غیر این روز و طعام دادن به مؤ منى در این روز مثل طعام دادن به جمیع پیغمبران و صدّیقان است و در خطبه حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام است در روز غدیر که هرکه افطار دهد مؤ من روزه دار را در شب وقت افطارش مثل آن است که دَه فئام را افطار داده باشد شخصى برخاست عرض کرد یا امیرالمؤ منین فئام چیست فرمود صد هزار پیغمبر و صدّیق و شهید پس چگونه خواهد بود در کثرت فضیلت حال کسى که جمعى از مؤ منین و مؤ منات را کفالت کند پس من ضامن او هستم بر خداوند تعالى امان او را از کفر و فقر الخ …
    وبالجمله فضیلت این روز شریف زیاده از آن است که ذکر شود و این روز، روز قبولى اعمال شیعیان و روز برطرف شدن غمهاى ایشان است و این روزى است که حضرت موسى علیه السلام بر ساحران غلبه کرده و خداوند آتش را بر ابراهیم خلیل علیه السلام سَرد و سلامت کرده و حضرت موسى علیه السلام یوشع بن نون را وصىّ خود گردانیده و حضرت عیسى علیه السلام شمعون الصّفا را وصىّ خود قرار داده و حضرت سلیمان علیه السلام رعیّت خود را بر اِستِخلافِ اصِفِ بنِ بَرْخِیا اِشهاد کرده و جناب رسول خدا صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله ما بین اصحاب خود برادرى افکنده و لهذا شایسته است در این روز عقد اخوّت با اِخوان مؤ منین و کیفیّت آن به نحوى که شیخِ ما در مستدرک وسایل از کتاب زاد الفردوس نقل فرموده چنین است که بگذارد دست راست خود را بردست راست برادر مؤ من خود و بگوید:
    واخَیْتُکَ فِى اللّهِ وَصافَیْتُکَ فِى اللّهِ وَصافَحْتُکَ فِى اللّهِ وَعاهَدْتُ اللّهَ
    برادر شدم با تو در راه خدا و دوست باصفایت شدم در راه خدا و مصافحه کردم با تو در راه خدا و عهد کردم با خدا


    وَمَلاَّئِکَتَهُ وَکُتُبَهُ وَرُسُلَهُ وَاَنْبِی آئَهُ وَالاْئِمَّةَ الْمَعْصُومینَ عَلَیْهِمُ
    و فرشتگانش و کتابهایش و رسولانش و پیمبرانش و امامان معصومین علیهم
    السَّلامُ عَلى اَنّى اِنْ کُنْتُ مِنْ اَهْلِ الْجَنَّةِ وَالشَّفاعَةِ وَاُذِنَ لى بِاَنْ
    السلام بر اینکه اگر من از اهل بهشت و اهل شفاعت بودم و اجازه ام دادند که


    اَدْخُلَ الْجَنَّةَ لا اَدْخُلُها اِلاّ وَاَنْتَ مَعى آنگاه برادر مؤ من بگوید: قَبِلْتُ
    داخل بهشت گردم داخل نشوم جز با تو قبول کردم


    پس بگوید: اَسْقَطْتُ عَنْکَ جَمیعَ حُقُوقِ الاُْخُوَّةِ ما خَلاَ الشَّفاعَةَ وَالدُّعاَّءَ وَالزِّیارَةَ
    و ساقط کردم از تو تمامى حقوق برادرى را جز شفاعت و دعا و زیارت


    و محدث فیض نیز در خلاصة الاذکار صیغه اخوّت را قریب به همین نحو ذکر نموده آنگاه فرموده پس قبول نماید طرف مقابل از براى خود یا موکّل خود به لفظى که دلالت بر قبول نماید پس ساقط کنند از همدیگر جمیع حقوق اخوّت را ماسِواى دعا و زیارت .

    موضوعات: عیدغدیرمبارک  لینک ثابت

    [جمعه 1396-06-17] [ 11:53:00 ب.ظ ]  



      نظرشیطان درموردامام علی علیه السلام ...

    پیامبر اکرم(ص) در خانه اُمّ سلمه نشسته بودند.کسی از همسر ایشان اجازه ورود خواست.حضرت رسول(ص) فرمودند:ابلیس است، در را به روی او نبندید نمی خواهم راهش ندهید در را باز کنید و بگذارید بیاید .

    وقتی ابلیس رو به روی پیامبر (ص) نشست، گفت من به اختیار خودم به اینجا نیامده ام، دو فرشته از جانب خداوند من را مأمور کردند تا جلسه ای با تو داشته باشم. حضرت فرمودند: من سؤالاتی دارم که تو باید به آنها جواب بدهی

    حضرت رسول(ص) از شیطان پرسیدند: در این دنیا با چه کسی دشمن هستی؟

    با تو! نسبت به شما دشمنی بسیار دارم. حضرت پرسیدند: چرا؟
    شیطان پاسخ داد: تو با این قدرت معنوی،مردم را هدایت می کنی و به آنها وعده قطعی می دهی که آنها را در قیامت نیز شفاعت خواهی کرد. تو مانع و مخل کار من هستی و زحمت مرا به باد می دهی.

    حضرت رسول (ص) از شیطان پرسیدند: آیا با کس دیگری هم دشمن هستی، شیطان گفت:من با یاران و دوستان تو هم دشمن هستم. آنها وقتی گناه می کنند عاشق توبه هستند و از عذاب الهی دلهره دارند و به پدر و مادرشان احترام می گذارند. همچنین دشمن عالمی هستم که به علمش عمل می کند و دشمن کسی هستم که از کار خیر روگردان نیست.

    نظر شیطان درباره حضرت علی(ع )

    پیامبر اکرم(ص) از شیطان پرسیدند: نظرت درباره علی بن ابیطالب(ع)، وصی من چیست؟ شیطان پاسخ داد یا رسول الله امکان دستیابی به علی(ع) وجود ندارد. این آدم از نظر ما دست نیافتنی است؛چون به پروردگار عالمیان متصل است و ما نمی توانیم به او برسیم و من راضی هستم که او کاری با من نداشته باشد چرا که من طاقت یک لحظه دیدار او را ندارم چون نور الهی علی آنقدر قوی است که ما را دفع می کند

     

    حضرت رسول(ص)فرمودند:شیطان! رفقای تو در این دنیا چه کسانی هستند؟ شیطان گفت:کسانی که پشت سر مردم غیبت می کنند و پایبند به نماز نیستند. حضرت رسول(ع)فرمودند: همنشینان تو چه کسانی هستند؟ شیطان گفت: شرابخواران و همچنین تمام زنا کاران در آغوش من هستند.
    پیامبر(ص) پرسیدند: وکیلان تو چه کسانی هستند؟ شیطان گفت:وکیلان من کم فروشان، و خزانه داران من کسانی هستند که خمس و زکات خود را پرداخت نمی کنند

     

    پیامبر اکرم (ص) در ادامه پرسیدند: شیطان! سرور و شادی تو در چیست؟ شیطان پاسخ داد در این است که مردم قسم دروغ می خورند. حضرت فرمود چشم تو را چه چیزی کور می کند؟ شیطان گفت کمکی که به مستمند در تنهایی می شود. پیامبر فرمود گوش تو را چه چیزی کر می کند؟ شیطان گفت وقتی امت تو دستانشان را به سوی پروردگار بلند کرده و یا الله و یا رب می گویند

    مسجد شیطان کجاست و چه کسانی مؤذن او هستند؟

    پیامبر (ص) از شیطان پرسیدند: مسجد تو کجاست؟ شیطان گفت بازارهایی که پر از غش و تقلب در اموال باشد.

    پیامبر خدا(ص) فرمود :با چه کسی هم غذا هستی؟

    شیطان گفت:زنان و مردانی که بر سر سفره، نام خدا را نمی برند.

    رسول خدا(ص) فرمود:چه کسی پیش تو عزیز است؟

    شیطان گفت:کسی که دائم غرق در معصیت است و معصیت را برای لحظه ای تعطیل و رها نمی کند .

     

    حضرت رسول(ص) از شیطان پرسیدند: آیا تو مؤذنی هم داری؟

    شیطان گفت: کارگردانان و مطربان شبانه، مؤذن من هستند. حضرت فرمود شکار تو چیست؟
    شیطان گفت مردان چشم چران. پیامبر پرسید چه کسی را بیشتر از همه دوست داری؟ شیطان گفت کسی که با اخلاق و زبانش آرامش یک جامعه و خانواده را برهم می ریزد

    شیطان از چه کسانی رضایت کامل دارد؟

    پیامبر(ص) فرمود:شیطان از چه کسی رضایت کامل داری؟ شیطان گفت:از زنانی که با روی و موی باز با لباس و پوشش خود جلب توجه کرده، با آرایش بیرون آمده و دین مردم را غارت می کنند. (شیطان در حالی این سخنان را می گفت که آن زمان بدحجابی در شهر مدینه وجود نداشت)


    منبع از کتاب انوار المجالس به نقل از کتاب سراج القلوب

    موضوعات: عیدغدیرمبارک  لینک ثابت

     [ 11:50:00 ب.ظ ]  




      مقام و فضیلت زیارت حضرت معصومه(سلام الله علیها) ...

     

    ١. تعدادی از اهالی ری خدمت امام صادق(ع) رسیدند. حضرت فرمود: آفرین بر برادران قمی ما. گفتند: ما اهل ری هستیم (نه اهل قم). حضرت سخن خویش را تکرار فرمود و آنان چندین بار گفتند که ما اهل قم نیستیم و حضرت هم چندین بار فرمود که ای برادران قمی ما خوش آمدید.

    سپس حضرت فرمود: «إِنَ لِلّهِ حَرَماً وَ هُوَ مَکَةُ وَ إِنَ لِلرَّسُولِ (ص) حَرَماً وَ هُوَ الْمَدِینَهُ وَ إِنَ لِأَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ(ع) حَرَماً وَ هُوَ الْکُوفَهُ وَ إِنَ لَنَا حَرَماً وَ هُوَ بَلْدَهٌ قُمَّ وَ سَتُدْفَنُ فِیهَا امْرَأَهٌ مِنْ أَوْلَادِی تُسَمَّی فَاطِمَةَ فَمَنْ زَارَهَا وَ جَبَتْ لَهُ الْجَنَةُ؛ خداوند حرمی دارد که مکه است و رسول خدا حرمی دارد که مدینه است و برای امیرالمؤمنین حرمی دیگر است که کوفه است و برای ما اهل بیت حرمی دیگر است که آن شهر قم است و به زودی بانویی از اولاد من در آن دفن می شود که نامش فاطمه است. پس هر که او را زیارت کند بهشت بر وی واجب می شود».
    راوی می گوید این سخن امام صادق(ع) پیش از ولادت حضرت فاطمه معصومه بود.[١]
    ٢. امام صادق(ع) می فرماید: همانا قم کوفه کوچک است. آگاه باشید که بهشت هشت در دارد که سه در از آنها برای قم است. بانویی از اولاد من در آنجا از دنیا میرود که نامش فاطمه دختر موسی است و با شفاعت این بانو تمام شیعیان وارد بهشت خواهند شد.[٢]

    نام مقدس: فاطمه کبری
    لقب شریف: معصومه(س)
    پدر بزرگوارش: حضرت موسی بن جعفر(ع)
    مادر گرامی اش: حضرت نجمه خاتون
    ولادت باسعادت: اول ذیقعده الحرام ١٧٣ هـ .ق
    محل ولادت: مدینه منوّره
    ورود به قم: ٢٣ ربیع المولود ٢٠١ هـ .ق
    هدف از مسافرت: دیدار برادر ـ علی بن موسی الرضا(ع) که در خراسان بود ـ
    رحلت یا شهادت جانگداز: دهم ربیع الثانی ٢٠١ هـ .ق (بنا به قول معتبر)
    سنّ مبارک: ٢٨ سال
    محل عبادتش در قم: بیت النّور (واقع در میدان میر «قم»)
    پاداش زیارت آن حضرت: بهشت برین[٣]
    بشارت باد
    اول ذیقعده سال ١٧٣ هجری قمری، با ولادت فرزندی از تبار رسول الله(ص)، مدینه، فروغی دیگر یافت و خانه پرمهر امام کاظم(ع) و نجمه خاتون، غرق سرور و شادمانی شد.
    حضرت فاطمه معصومه(س) دیده به جهان گشود و در بوستان معنویت، نسیم سبز بشارت وزیدن گرفت.
    شرافت نسبی حضرت معصومه(س)، فراتر از آن است که قلم، توان ِدرکش را داشته باشد. نیاکان او، پرچم داران هدایت و فضیلت و خود، دختر امام، خواهر امام و عمّه امام است. بیست و پنج سال تمام، امام رضا(ع) تنها فرزند نجمه خاتون به شمار می رفت، تا اینکه بعد از یک ربع قرن انتظار، ماه تابانی از افق امامت درخشید. کریمه اهل بیت ـ حضرت معصومه(س) ـ لحظه ای از خورشید فروزان امامت جدا نمی شد و از دریای بی کران علوم پدر و برادر، کسب فیض می کرد.
    ما ایرانیان، افتخار هم نشینی با مقام آن بزرگوار را داریم و اینک این دل های پرشعف از آمدنش، زائر معصومیّت زلال اویند.
    جلال و جبروت حضرت فاطمه معصومه(س)
    نقل شده که حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی(ره) به طلاب می فرمود: علت آمدن من به قم این بود که پدرم آقا سید محمود مرعشی نجفی (که از زهّاد و عبّاد معروف بود) چهل شب در حرم حضرت علی(ع) بیتوته نمود که آن حضرت(ع) را ببیند. شبی (در حال مکاشفه) حضرت را دیده بود که به ایشان می فرماید: سید محمود، چه می خواهی؟ عرض می کند: می خواهم بدانم قبر فاطمه زهرا(س) کجاست تا آن را زیارت کنم. حضرت فرموده بود: من که نمی توانم برخلاف وصیتِ آن حضرت قبر او را معلوم کنم. عرض کرد: پس من هنگام زیارت چه کنم؟ حضرت فرمود: خدا جلال و جبروت حضرت فاطمه(س) را به فاطمه معصومه(س) عنایت فرموده است. هر کس بخواهد ثواب زیارت حضرت زهرا(س) را درک کند، به زیارت فاطمه معصومه(س) برود.[٤]
    فضیلت زیارت حضرت معصومه در کلام امام رضا(ع) و امام جواد(ع)
    امام رضا(ع) خطاب به «سعد بن سعد اشعری» فرمودند: ای سعد! از ما قبری در نزد شما هست. سعد می گوید: عرض کردم: فدایت گردم، آیا قبر فاطمه دختر حضرت موسی بن جعفر(ع) را می فرمایید؟ امام رضا فرمودند: آری، هر کس او را زیارت کند در حالی که عارف به حقّ او باشد، بهشت از آن ِاوست. پس هرگاه به کنارِ قبر او آمدی، بالای سرش بایست و ٣٤ مرتبه الله اکبر، ٣٣ مرتبه سبحان الله، ٣٣ مرتبه الحمدلله بگو. آن گاه بگو: السلام علی آدَمَ صَفْوَةِ اللهِ ـ تا پایان زیارت شریفه ـ[٥].
    نیز از امام رضا(ع) روایت شده که فرمودند: هر کس حضرت معصومه(س) را در قم زیارت کند، همانند کسی است که مرا زیارت کرده باشد.[٦]
    از امام جواد(ع) روایت شده که فرمود: «مَنْ زارَ عَمَّتی بِقُمْ فَلَهُ الجَنَّهُ ؛ هر کس عمه ام را در قم زیارت کند، بهشت از آنِ اوست».[٧]
    مخدّرات مدفون در داخل حرم
    در داخل حرم مطهر حضرت معصومه(س) و در زیر گنبد، علاوه بر کریمه اهل بیت، ٥ تن از مخدّرات آرمیده اند که عبارتند از:
    ١. میمونه؛ دختر موسی مبرقع و نوه امام جواد(ع)
    ٢. امّ محمّد؛ دختر موسی مبرقع و نوه امام جواد(ع)
    ٣. امّ قاسم؛ دختر علی کوکبی
    ٤. امّ اسحاق؛ جاریه (کنیز) محمد فرزند موسی مبرقع
    ٥. امّ حبیب؛ جاریه (کنیز) ابوعلی نوه امام رضا(ع)
    طبق گزارش کتاب «تاریخ قم»، در قرن سوم هجری، دو قبّه به جای گنبد فعلی بوده است که قبّه اول بر فراز قبر مطهر حضرت معصومه و قبور امّ محمد و ام قاسم قرار داشته و قبّه دوم بر فراز قبور ام حبیب، ام اسحاق و میمونه بوده است.[٨]
    دیدار برادر، یکی از علل هجرت حضرت معصومه به قم
    حضرت معصومه(س) با گروهی از همراهان (علویان)، به ظاهر برای زیارت امام رضا(ع) مدینه را به سوی خراسان ترک می کنند. یک سال از آخرین ملاقات با برادرشان گذشته و اینک پس از یک سال تحمّلِ رنجِ فراق برادر و جلب امام رضا(ع) به خراسان، قصد هجرت کرده اند.
    اما روی دیگر سکه آن است که این زیارت، یک ملاقات عادی نبوده است؛ بلکه یک حرکت است. تحول عظیمی است که آغاز آن با حضرت امام رضا(ع) بوده است و ادامه آن با حضرت معصومه(س). (گرچه دیدار حضرت معصومه با امام رضا انجام نشد و در اثنای سفر و در ساوه، جنگ سختی درگرفت و کریمه اهل بیت ٢٣ تن از عزیزان خود را در این ستیز از دست داد و خود نیز پس از هفده روز در قم وفات یافت).
    این حرکت، مانند حرکت حضرت ابی عبدالله است که آغاز حرکت، با سیدالشهدا و ادامه آن با حضرت زینب(س) بود. اینکه هجرت امام رضا(ع) از مسیر بصره ـ اهواز ـ فارس به مرو صورت گرفت و هجرت حضرت معصومه یک سال بعد، از مسیر دیگری انجام شد، می تواند علت مهم تری داشته باشد و آن این است که معصومین (علیهم السلام) می خواستند پایگاهی بسیار قوی در سرزمین ایران ایجاد کنند که قم را بهترین و مناسب ترین مکان یافتند؛ لذا نخستین جرقه از لسانِ مبارک امام صادق(ع) بود که خبر دفن یکی از اولادشان در قم را بیان فرمودند. حضرت معصومه(س) قم را انتخاب کردند تا با آمدن به این شهر، سخن امامان خود را به تحقق برسانند که تا آن زمان هیچ یک از اولاد معصومین(علیهم السلام) در قم دفن نشده بودند؛ بلکه حتی به این شهر قدم نیز نگذاشته بودند.[٩]
    چهار فاطمه در خانه امام
    مطابق نوشته مورّخان، حضرت موسی بن جعفر(ع) چهار دختر به نام «فاطمه» به شرح زیر داشته اند (که به فواطم اربعه معروفند):
    ١. فاطمه کبری، ملقب به «حضرت معصومه»(س) که در قم مدفون است.
    ٢. فاطمه صغری، ملقب به «بی بی هیبت» که در مدخل شهر باکو در جمهوری آذربایجان مدفون است.
    ٣. فاطمه وسطی، ملقب به «ستّی فاطمه» که در اصفهان مدفون است.
    ٤. فاطمه اُخری، مشهور به «خواهر امام» که در رشت مدفون است.[١٠]
    نکته: فقط حضرت معصومه(س) از نجمه خاتون (مادر امام رضا(ع)) تولد یافته است.
    ـ محدّث گران قدر، حاج شیخ عباس قمی(ره) به هنگام بحث از دختران حضرت موسی بن جعفر(ع) می نویسد: «برحسب آنچه به ما رسیده، افضل آنها سیده جلیله معظّمه، فاطمه بنت امام موسی(ع)، معروف به حضرت معصومه است».[١١]
    ـ این خاتون دوسرا و شفیعه روز جزا، القاب فراوانی دارد که برخی از آنها عبارتند از:
    معصومه، کریمه اهل بیت، اُختُ الرضا، نقیه، سیده، طاهره و حمیده.[١٢]

    پیرمردهای عالم اسلام، سؤال هایشان را جمع کرده، نوشته و آورده بودند خدمتِ امام کاظم(ع). چون امام(ع) نبودند، سؤال ها را دادند به دختر او (حضرت معصومه(س)) تا مطمئن شوند که سؤال ها به دست پدر خواهد رسید. وقتی فردا آمدند، هنوز امام کاظم(ع) نیامده بودند. سؤال ها را گرفتند و رفتند. دختر امام، سؤال ها را کامل جواب داده بود. میان راه به امام کاظم(ع) برخوردند و جواب ها را به او نشان دادند. حضرت(ع) همه جواب ها را تأیید کردند و فرمودند: «فِداها اَبُوها؛ پدرش به فدایش»!

    بیت النور
    بیت النور حجره ای است که حضرت معصومه(س) در مدت اقامت هفده روزه اش در منزل موسی بن خزرج، در آنجا مشغول عبادت بودند که هم اکنون نیز این حجره در محله میدان میر قم وجود دارد و مورد توجه دوست داران اهل بیت است. عبادت و شب زنده داری هفده روزه این بانوی مکرمه در واپسین روزهای عمر شریفش، گوشه ای از یک عمر عبودیت و خضوع و خشوع او در برابر ذات پاک الهی است. بر سرْدرِ آن مکان مقدس این دو بیت به چشم می خورد:
    شده بنیاد این کاخ منوّر
    به پاس دختر موسی بن جعفر
    عبادتگاه معصومه است این جا
    کز اینجا قم شرافت یافت دیگر[١٣]


    «در ابتدای سکوت ایستاده ام و التماس چشمانم را به شبکه شبکه ضریحت دخیل بسته ام. چقدر دنیا کوچک است؛ دنیایی که بشر مدرن امروز را در خود جای داده است! و چقدر دنیا بزرگ است؛ دنیایی که در یک قدمی بهشت سر برافراشته است! و چقدر بهشت نزدیک است؛ بهشتی که در فاصله «یا فاطِمَةُ اِشفَعِی لَنا فی الجَنّه» بنا شده است».

    شکی نیست که داشتنِ حق شفاعت و رسیدن به این مقام عظیم، شایستگی لازم را می طلبد؛ زیرا خداوند، شفاعت کسانی را می پذیرد که مأذون و مجاز از سوی او باشند. «مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلّا بِإِذْنِهِ؛ یعنی کیست که در نزد او، جز به فرمان او شفاعت کند؟!» (بقره: ٢٥٥). از جمله کسانی که شفیعه بودنش در روایات و آثار دینی تصریح شده است، فاطمه معصومه(س) است. امام صادق(ع) می فرماید: »تَدْخُلُ بِشَفاعَتِها شیعَتِیَ الجَنَّهَ بِاَجْمَعِهِمْ ؛ یعنی به شفاعت او (فاطمه معصومیه(س)) همه شیعیانم وارد بهشت خواهند شد.»[١٤] در زیارت آن حضرت [به دستور امام معصوم(ع)] گفته می شود که: «یا فاطمهُ اشْفَعی لی فِی الجَنَّهِ؛ یعنی ای فاطمه (معصومه) ! شفاعت کن در مورد بهشت از من.» در بخش دیگری از زیارت مخصوص آمده است. فَاِنَّ لَکِ عنداللهِ شأناً مِنَ الشَّأنِ؛ ما از تو طلب شفاعت می نماییم؛ به سبب این که تو در محضر الهی، شأن و منزلت وصف ناپذیری داری که بر خاک نشینان این عالم تصور کردنی نیست و تنها خدا و پیامبر و اوصیا طاهرینش بر آن واقفند.
    ستارگان حرم (علما و دانشمندان مدفون در حرم حضرت معصومه (س))
    در مسجد بالاسر:
    شیخ عبدالکریم حائری (مؤسس حوزه علمیه قم)، آیت الله العظمی گلپایگانی، آیت الله العظمی اراکی، آیت الله العظمی فاضل لنکرانی، آیت الله العظمی میرزا جواد تبریزی، آیت الله العظمی بهاءالدینی، علامه طباطبایی(ره)، استاد شهید مرتضی مطهری، شهید آیت الله مدنی و …
    در مسجد اعظم:
    آیت الله العظمی بروجردی
    در صحن بزرگ اتابکی:
    قطب راوندی
    در حجره های اطراف صحن بزرگ:
    شیخ فضل الله نوری [حجره ٤١]، شهید دکتر مفتح [حجره ٤٣]، حجت الاسلام کوثری مداح امام(ره) [حجره ٤٣]، محقق داماد [ حجره ٤١]، پروین اعتصامی [حجره ١].
    عنایت آیت الله بروجردی به رعایت حریم حضرت معصومه(س)
    ملک سعود (هفدهمین پادشاه عربستان سعودی) در سال ١٣٧٥ هـ .ق به عنوان یک دیدار رسمی به تهران آمد و تصمیم گرفت برای دیدار با حضرت آیت الله العظمی بروجردی(ره) به قم مشرّف شود.
    حضرت آیت الله العظمی بروجردی از دیدار با ملک سعود عذر خواست و اجازه ملاقات را نداد. خدمت آن مرجع عرض شد: اگر اجازه می فرمودید که ملک سعود به خدمت شما مشرّف شود، برای روابط دو کشور خوب بود. آیت الله بروجردی فرمودند: اگر ملک سعود به قم می آمد و به دیدنِ منِ طلبه می آمد ولی به حرم مطهر حضرت معصومه(س) نمی رفت، من این جسارت و بی ادبی را چگونه تحمل می کردم؟! و اگر به حرم مطهر مشرّف می شد و لازمه ادب را به عمل نمی آورد و به خواندن فاتحه ای بسنده می کرد، مصیبت سنگین تر بود.[١٥]

    مرحوم آیت الله بروجردی همه روزه با خضوع و احترام زائدالوصفی پیشانی ادب بر آستان کریمه اهل بیت می ساییدند و محل درس خود را در کنار حرم بی بی قرار دادند. بزرگ ترین بنای تاریخی خود (مسجد اعظم) را در کنار حرم حضرت معصومه تأسیس نمودند و جالب تر اینکه به تولیت آستانه دستور دادند که نام ایشان را در لیست «خدّام افتخاری آستانه مبارکه» ثبت نمایند. و این حاکی از کمال معرفت ایشان به مقام شامخ کریمه اهل بیت(س) است.[١٦]
    سلام بر تو ای دختر رسول خدا! سلام بر تو ای دختر فاطمه و خدیجه! سلام بر تو ای دختر امیرمؤمنان! سلام بر تو ای دختر حسن و حسین! سلام بر تو ای دختر ولیّ خدا! سلام بر تو ای خواهر ولی خدا! سلام بر تو ای عمه ولی خدا! سلام و رحمت و برکات خدا بر تو ای دختر موسی بن جعفر! خداوند، ما و شما را در بهشت به یکدیگر بشناساند و ما را به همراه شما محشور کند و بر حوض جدتان وارد نماید و از جام جدتان به دست علی بن ابی طالب سیرابمان سازد. درود خداوند بر شما باد.[١٧]
    مکتب کلامی قم در قرن سوم هجری
    مهم ترین شاخصه معنوی قم قرن سوم هجری، پیام قم به عنوان حامی و مدافع تشیع امامی است. بزرگ ترین مناظرات کلامی قرن سوم در قم روی داد. ویژگی های اساسی مکتب کلامی قم عبارتند از:
    ١. اعتقاد به احادیث منصوص در امامت ائمه دوازده گانه شیعی
    ٢. انکار امامت شیخین و امتناع از ترک سب آنها
    ٣. تأکید بر نقش تکوینی ائمه شیعه در امور عالم
    ٤. اعتقاد به علم غیب امام معصوم
    ٥. رد نظریه معتزله درخصوص انتخاب امام به اجماع و اختیار امت
    ٦. تولید ده ها محصول کلامی در رد عقاید معتزله و غلات درخصوص امامت
    بیرون از قم، دو مکتب کلامی دیگر در ری (به پیشوایی ابن قبد) و در نیشابور (فضل بن شاذان) قرار داشت که نظریات کاملاً مخالف با دیدگاه کلامی شیوخ قم، به ویژه درخصوص صفات امام داشتند.[١٨]

    آثار هجرت حضرت معصومه(س)
    هجرت حضرت معصومه(س) از مدینه به قم در قلب همه هجرت های صدساله از نیمه قرن دوم تا نیمه قرن سوم می درخشد. دو هجرت چهره تاریخ ایران را به طور اساسی دگرگون ساخت؛ هجرت امام رضا(ع) و هجرت حضرت معصومه(س). هجرت امام رضا(ع)، خراسان مرکزی را با بزرگ ترین تحول مذهبی روبه رو ساخت. هجرت حضرت معصومه نیز شبیه همان آثار هجرت حضرت رضا در خراسان را در قم و منطقه جبال، با سرعت بیشتری به بار آورد. قم بین دو قطب بنی حنفی و سنّی شافعی در ری و ساوه و اصفهان قرارگرفته بود. به دنبال هجرت حضرت معصومه(س) هنوز قرن سوم به پایان نرسیده بود که قم مرکز تشیع امامی گردید.[١٩]


    چه صبح عنایتی دمیده که با مدیحه هایش، دل ما را روشن کرده است! چه عطر شَعَفی در رگ های ساعات شهر جاری شده که گویا در بهشت پا نهاده ایم!
    امروز، قرائت چندم رویش است که لهجه همه ما بوی باغ گرفته است. «سبزیم و تازه، این نفحات از کدام سوست؟»
    بیایید، ای لحظه های از دست رفته انسان! بنگرید به آستان متبسم تبرّک؛ به قطعه آینه زار تعبد. «فرشتگان معصوم، دروازه های بشریت را گل باران کرده اند».
    امروز، آسمان مدینه چه اندازه از غزل هایِ عاشق، نور گرفته است! امروز رایحه «قم» چقدر شامه نواز است؛ «معصومه(س)» آمده است.

    قم، در لباس زمستان تماشایی است و شرح روایت روشنایی اش، خواندنی. خیابان ها و میدا ن های قم، تازه ترین شعرهای چراغانی شده را در دست دارند. حتی رگه هایی از شوق، در دوردست های خاک دیده می شود. امروز، انبوه زائران حرمش حرم معصومه را می بینیم و تپش رکعات عارفانه شان را که نامِ درختان ندیده را زنده می کنند. «همه هستی عین زیارت نامه شده است» تا در برابر فضیلت های نامحدودِ امروز زانو بزند. فرزند مبارکِ اشراق، همه نگاه ها را «پله پله تا ملاقات خدا» کشانده است. ساعات امروز از مصاحبت تبسم مدینه می آیند. از وادی محسوس دل.

    بانو، سلام! همسایه دیوار به دیوار شمایم در غربت و تنهایی. همسایه دیوار به دیوار شمایم در آمدوشد این روزگار سخت. همسایه دیوار به دیوار محبت شمایم در این دنیای بی اعتنا و بی خیال.
    دیوارها در قاموس شما معنا ندارند، وقتی چشمان بصیرتتان، حرف های مرا از نگاهم می خوانند و قلب مهربانتان به رازهای درونم داناست.
    دیوار یعنی نادانی من که سد سر راه اجابت شماست؛ وگرنه بین ما و شما فاصله معنا ندارد. شما لطف خداوندید که بر زمین نازل می شوید و زمان برای محدودکردنتان خیلی کوچک و ناچیز است.
    بانو، ای دست هایت بخشنده و رئوف! دردهای من نیاز به گفتن ندارند و زخم های عمیقم بی درمان مهربانی شما سر باز می کنند و تازه می شوند.
    بانو! همسایه این کویر تشنه بودن و آتش تشنگی اش را فرونشاندن، سزاوار کسی چون شماست که چشمه جوشان کوثرید و خداوند به خیرتان مباهات می کند.

    ماه بانو به شب دهکده نازل شد و بعد…
    سهمش از برکت ده زهر هلاهل شد و بعد…
    ابر شد آمد و بارید به اقبال کویر
    خاک لم یزرع این ناحیه هم گل شد و بعد…
    دری از نور به این سمت گشود از ملکوت
    شهر با آمدنش نقل محافل شد و بعد…
    آسمان یا حرم کوچک بانوی غریب؟
    قصه حور و پری قصه دل دل شد و بعد…
    قرعه افتاد به نام من و همسایگی اش
    و دلم وارث سرمایه دعبل شد و بعد…

     

    هر کس که با جلال تو عهدی جمیل بست
    پیوسته دل به ذکر خوش «یا جلیل» بست
    هر زائری که پای ضریحت دخیل بست
    بال دعا به بال و پر جبرئیل بست
    اینجا فرشتگان خدا بال می زنند
    مُهر تو را به نامه اعمال می زنند
    ای آن که نیست از تو کسی سرفرازتر
    خوش خوتر و کریم تر و چاره سازتر
    نشنیده ایم از تو در خانه بازتر
    پیدا نمی شود ز تو مهمان نوازتر
    شرمنده ایم از تو و مهمان نوازی ات
    ای شهره زمین و زمان چاره سازی ات

    ای آستان تو حرم کبریا شده
    وی خاک آستانه تو ماسوا شده
    ای فرش آستانه تو شهپر ملک
    وی خاک راه تو به نظر کیمیا شده
    ای کعبه امید خلایق که درگهت
    رشک منی و مروه ز لطف و صفا شده
    ای زائر حریم تو در بارگاه قدس
    مشمول فیض و رحمت بی منتها شده
    ای در تو مات چشم خدابینِ اولیا
    آیینه تمام نمای خدا شده
    معصومه شفیعه تویی اِشفعی لنا
    ای شهره در شفاعت اهل بلا شده
    گویم مدیح تو که ز لطف تو تاکنون
    بر روی من هزار درِ بسته وا شده
    گل های طبع من ز نسیم عنایتت
    خرم شده، شکفته شده، دل ربا شده
    تا بارگاه تو حرم اهل بیت باد
    ما را اگر غمی است غم اهل بیت باد


    گفته بودن به خدا به قدری معصومه دلت
    که تُو هر جای حرم انگاری معلومه دلت
    گفته بودن که باید پیش تو دل خسته اومد
    مث مرغای غریبِ بال و پر بسته اومد
    گفته بودن که بیام درد دلامو رو کنم
    فقط از تو طلب عزّت و آبرو کنم
    این منم مسافری از کوچه های سوت و کور
    کوله بارم پُره از رودخونه های بی عبور
    اومدم که عصمتت شامل حال من بشه
    اومدم که اسمت آویز خیال من بشه
    اومدم که با نگات روحمو دلداری بدی
    مرهمی همیشگی به زخمای کاری بکن
    می گن اسمت مث بارون دلارو تر می کنه
    می گن عصمت تو دل ها رو کبوتر می کنه
    اگه فرصتی کنی و منو قابل بدونی
    دست مهربونتو مهمون این دل بدونی
    با خیال تو پریشونی مو بیرون می کنم
    دلمو به یاد خوبی هات چراغون می کنم
    دستای خالی من منتظر جوابته
    دل من منتظر بارش بی حسابته
    قَسَمِت می خوام بدم به غربت برادرت
    به تبر ّک قشنگ تربت برادرت
    قَسَمِت می خوام بدم به زائری حرمت
    به بزرگی و صداقتت، به مِهر و کرمت
    قسمت می دم به عزّتت که دستمو بگیر
    قسمت می دم که دست دل خسته مو بگیر


    بانو! چمدان خستگی هایم را بگیر و زمین بگذار؛ می خواهم برای دیدنت قد راست کنم.
    کبوترها دور گنبد و گلدسته هایت می گردند و من سرسپرده شال ها و چراغ های سبز بالای ضریحم.
    حرم؛ نقطه تلاقی همه دردها و درمان ها.
    حرم؛ دری که رو به بهشت باز می شود.
    حرم؛ آشیانه کبوترها و یاکریم های غریب.
    وقتی با توام، حالم خوب است؛ حتی غروب های دلتنگ و نفس گیر.
    چراغ های گنبد و گلدسته ها، قطب نمای قم اند و همه کوره راه های تاریک، به روشنای حرم می رسند.
    مهمان توام بانو؛ آب و گلابی را که به من تعارف می کنی، به هیچ ثروتی نمی دهم.
    گلدسته هایت دعا می کنند برای همسایه هایی که محتاج اجابت اند.
    آ


    اولین روز ماه ذیقعده بود. صدای مؤذن از سمت مسجدالنبی شنیده می شد. در خانه امام موسی کاظم(ع) همه چشم به راه آمدن فرزندی بودند. خدمتکاران، دور تا دور نجمه خاتون نشسته بودند و او را دلداری می دادند.
    ـ به زودی به دنیا می آید.
    ـ نگران نباشید!
    نجمه خاتون به دیوار تکیه داده بود و زیر لب ذکر می گفت. امام کاظم(ع) به همراه فرزندش امام رضا(ع) به مسجدالنبی رفته بودند. لحظات به کندی می گذشت و نجمه خاتون از درد، دندان هایش را به هم فشار داد.
    آسمان سیاه، ستاره را نورانی تر از پیش نشان می داد. امام موسی کاظم(ع) به خانه برگشت و باز قرآن خواند. ساعتی از شب گذشته بود که صدای نوزادی در خانه پیچید. همه با خوشحالی به هم تبریک گفتند. نوزاد را به برادرش نشان دادند. امام رضا(ع) به چهره خواهرش نگاه کرد. امام موسی کاظم(ع) نوزاد را بغل گرفت و نام معصومه را برای او برگزید.[٢١]


    ١. رضوانی پور، مهدی، مقاله نویسی قم و کریمه اهل بیت، چاپ اول، تابستان ١٣٨٤.
    ٢. ــــــــــــــــ ، کتاب شناسی قم و کریمه اهل بیت، چاپ اول، تابستان ١٣٨٤.
    کرجی، علی، قم و مرجعیت، چاپ اول، ١٣٨٤.
    ٣. عباسی، غلام علی، قم در عصر حضور ائمه و غیبت صغری، چاپ اول، ١٣٨٤.
    ٤. زمانی نژاد، علی اکبر، شناخت نامه حضرت فاطمه معصومه، چاپ اول، ١٣٨٤.
    ٥. جباری، محمدرضا، مکتب حدیثی قم، ١٣٨٤.
    ٦. فرشچیان، رضا، پیشگامان تشیع (تحقیق در رجال اشعریان)، چاپ اول، ١٣٨٤.
    ٧. صدرایی خویی، علی، فاطمه معصومه و تاریخ و فرهنگ قم، چاپ اول، ١٣٨٤.
    ٨. همگام با زائران عارف، به اهتمام علی اشرف عبدی، چاپ اول، ١٣٨٤.
    ٩. صاحبی، محمدجواد، قم از نگاه بیگانگان، چاپ اول، ١٣٨٤.
    ١٠. قمی، محسن بن محمد بن حسن، تاریخ قم، مترجم: حسن بن علی بن حسن بن عبدالملک قمی.
    ١١. قرن ٩، تصحیح دارالتحقیق آستانه مقدسه قم، چاپ اول، بهار ١٣٨٥.
    ١٢. کریمی جهرمی، بانوی ملکوت، مرکز نشر راسخون، چاپ اول، پاییز ١٣٧٩.
    ١٣. پاک، محمدرضا، فرهنگ و تمدن اسلامی در قم ـ قرن سوم، نشر زائر، آستانه مقدسه قم، چاپ اول، ١٣٨٤.
    ١٤. ابنیه عفاف در مناقب کریمه اهل بیت عصمت ـ حضرت معصومه(علیهاالسلام)، مجموعه شعر، گردآورندگان: مشفق کاشانی و محمود شاهرخی، انتشارات اسوه (وابسته به سازمان اوقاف و امور خیریه)، ١٣٧٦.
    ١٥. رفیعی، محسن و شریفی، معصومه، نگرشی به زیارت نامه حضرت فاطمه معصومه، نشر زائر، آستانه مقدسه قم، چاپ اول، ١٣٨٤.
    ١٦. یوسفی، یوسف علی، شهید غربت (بررسی تاریخی و تحلیلی زندگی مهاجر و مجاهد فی سبیل الله مظلومه مطهره صدیقه و کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه و شهادت جان گدازش در سرزمین غربت (قم))، کوثر غدیر، چاپ اول، ١٣٨٦.
    ١٧. کاظمی (مژگان)، اقدس، دیار کریمه اهل بیت (سیری در زندگی حضرت معصومه)، انتشارات سلسله، چاپ اول، ١٣٨٤.
    ١٨. زینی وند، محمدعلی، عنایات معصومیه (از زبان خادمین آستانه مقدسه حضرت معصومه)، انتشارات زائر، آستانه مقدسه حضرت معصومه، چاپ سوم، بهار ١٣٨٤.
    کتابستان(٢)
    ١. مهدی پور، علی اکبر، زندگانی کریمه اهل بیت(ع)، نشر حاذق، چاپ دوم، مرداد ١٣٨٤، ٢٦٤ صفحه.
    ٢. تجلی کوثر در فاطمه معصومه(س)، مؤسسه کوثر ولایت، پاییز ١٣٨٢، ٢٧٢ صفحه.
    ٣. طباطبایی قمی، سید تقی، معصومه قم، ١٣٦٥، ٤٨ ص.
    ٤. انصاری، محمدصادق، ودیعه آل محمد(ص)، فاطمه معصومه(س)، قم، ١٤١٤ هـ. . ق.
    ٥. صحفی، سیدمهدی، زندگانی حضرت معصومه(س) و تاریخ قم، قم، ١٣٧٨.
    ٦. میرعظیمی، سیدجعفر، بارگاه حضرت معصومه(س)، تجلیگاه فاطمه زهرا(س)، انتشارات مشهور.
    ٧. محمدی اشتهاردی، محمد، تاریخچه قم و حضرت معصومه(س)، ٩٦ ص.
    ٨ . شریفی، محمود، چهل حدیث قم و حضرت معصومه(س)، نشر معروف.
    ٩. حکیمی، محمد، حضرت معصومه(س) و شهر قم، ١٣٦٥، مشهد، ١٣٥ ص.
    ١٠. عبدالوهابی، مرتضی، بوستان معصومه(س) (سیری در کرامات حضرت معصومه)، انتشارات زائر، بهار ٨٥ .
    ١١. محدثی، جواد، نگین قم، ١٣٨٠، ٨٠ ص.
    ١٢. ماه نامه کوثر، آستانه مقدسه حضرت معصومه(س)، چاپ قم.
    ١٣. مهدی پور، علی اکبر، کرامات معصومیه، چاپ اول، قم.
    پی نوشت:
    [١]. مستدرک الوسائل، ج١٠، ص٣٦٨.
    [٢]. بحارالانوار، ج٥٧، ص٢٢٨.
    [٣]. علی اکبر، مهدی پور، زندگانی کریمه اهل بیت، نشر حاذق، ١٣٨٤، چ ٢، ص ١٤٩.
    [٤]. الیاس محمدبیگی، فروغی از کوثر (زندگی نامه حضرت فاطمه معصومه(س))، انتشارات زائر، ١٣٧٤، چ ١، ص٥٤.
    [٥]. نک: بحارالانوار، ج١٠٢، صص٢٦٥ ـ .
    [٦]. نک: میرزا محمدتقی سپهر، ناسخ التواریخ، ج٣، ص٦٨.
    [٧]. نک: ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه، کامل الزیارات، ص٣٢٤.
    [٨]. نک: حسن بن محمد قمی، تاریخ قم، ص٢١٤؛ بحارالانوار، ج٦٠، ص٢٢٠.
    [٩]. تجلی کوثر، مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین مروّجی طبسی، صص٧٣ـ ٧٨ (با تلخیص فراوان).
    [١٠]. علی اکبر مهدی پور، زندگانی کریمه اهل بیت(ع)، ص٨٢.
    [١١]. شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج٢، ص٢٤١.
    [١٢]. علی اکبر مهدی پور، همان، ص٤٣.
    [١٣]. الیاس محمدبیگی، فروغی از کوثر، انتشارات زائر، ١٣٧٤، چ ١، صص٣٨ و ٣٩.
    [١٤]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج٢، ص٣٧٦.
    [١٥]. علی اکبر مهدی پور، زندگانی کریمه اهل بیت(ع)، صص ٢١٨ ـ ٢٢٠. به نقل از: آیت الله محسنی ملایری.
    [١٦]. به نقل از: ماه نامه کوثر، ش ٥، ص٦٧.
    [١٧]. ترجمه بخشی از زیارت نامه خاص حضرت معصومه(س).
    [١٨]. نک: محمدرضا پاک، فرهنگ و تمدن اسلامی در قم ـ قرن سوم، نشر زائر، آستانه مقدسه قم، ١٣٨٤، چ ١، صص١٠٢ ـ .
    [١٩]. همان، صص ١٢٨ـ ١٢٩.
    [٢٠]. از کتاب گزیده ادبیات معاصر، ش٥٩، صص٩٠ ـ .
    [٢١]. الیاس محمدبیگی، فروغی از کوثر، ص٣٢.

    موضوعات: مقام و فضیلت زیارت حضرت معصومه(سلام الله علیها)  لینک ثابت

     [ 08:33:00 ق.ظ ]